جانا به خرابات آ تا لذت جان بینی ...
پنجشنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۶، ۰۷:۳۵ ب.ظ
بحث رقص بود و محمد خردادیان
از سرنوشت جذابم، ناشناس هم نیستم با این اعجوبه های آفرینش
گفت: می دونی خردادیان چند سالشه؟
گفتم: نمی دونم، ولی می دونم سنش زیاده.
+ حالا چند سالشه به نظرت؟
- نمی دونم، به نظرم 60 سال رو داره.
+ عهههه؟ از کجا می دونی؟ آره 60 سالشه. می بینی چقدر جوون مونده؟ اینقدر شاده جوون مونده.
- زندگی همش این نیست ...
+ چیییییه مثلا؟ خب شاده دیگه، بده مگه؟
- شاد بودن بد نیست، ولی زندگی همش این نیست.
+ خب پس شاد بودنم بده.
- نه اصلا بد نیست، ولی انتخاب نوع شادی مهمه، اتفاقا به نظرم آدما واسه لذت بردن آفریده شدن. اما انتخاب نوع لذت مهمه.
+ خب به نظر من واسه هرکسی نوع لذت فرق داره، واسه تو لذت یه چیزیه، واسه یکی دیگه یه چیز دیگه .
- آره خب، لذت واسه هرکسی فرق داره، واسه من بین خوردن و خوابیدن و رقص، ترجیح میدم بخورم، اما یکی دیگه از خوابیدن لذت میبره تو هم از ...، ولی وقتی لِوِل لذت ها فرق داره، حق انتخاب به وجود میاد. بعضی لذتا زود تموم میشن، مثل همین خوردن، ولی بعضیای دیگه موندگارن، نمی خوام برم بالا منبر، ولی انصافا اگه کاری از دستت بربیاد و واسه کسی انجام بدی، زمان بیشتری لذت میبری یا وقتی می خوابی یا ...؟
+ خب این آدمم حتما از رقص بیشتر لذت میبره تا چیزای دیگه.
- نمی دونم، ولی به نظرم اگه همه ما از یه جا اومدیم، پس هممون یه فطرت مشترک داشتیم و یه لذتایی تو وجود هممون مشترکه، مثلا وقتی پشت سر کسی غیبت می کنیم، بیشتر از این که لذت ببریم و دلمون خنک شه، حرص می خوریم، اما وقتی مهربونیم لذت میبریم و ...
- باشه بابا، تو خوب.
+ :|
دل نوشت: دل خوشم به دل پاکت، به اشک هایی که واسه آقا امام حسین میریختیم و غبطه می خوردم به سیل اشکات، به زیارت عاشوراهای 7 صبح دوشنبه های مدرسه، واسه مسجد رفتنای محرممون، من رفیق نبودم که بعد 13 سال رفاقت، اینقدر ازهم فاصله گرفتیم ...
دلم می گیره از اینکه شاید کم بودن های من باعث شده اینجوری فکر کنی و دلم بیشتر می گیره از اینکه شاید کم بودن های تو باعث شده من اینجوری عمل کنم ...
هنوز هم بهت غبطه می خورم، به حق پذیریت، به اینکه حتی اگه کمتر بدونی، به همون اندازه عمل می کنی ...
دعا کن برام که مثل تو عمل کنم ...
از سرنوشت جذابم، ناشناس هم نیستم با این اعجوبه های آفرینش
گفت: می دونی خردادیان چند سالشه؟
گفتم: نمی دونم، ولی می دونم سنش زیاده.
+ حالا چند سالشه به نظرت؟
- نمی دونم، به نظرم 60 سال رو داره.
+ عهههه؟ از کجا می دونی؟ آره 60 سالشه. می بینی چقدر جوون مونده؟ اینقدر شاده جوون مونده.
- زندگی همش این نیست ...
+ چیییییه مثلا؟ خب شاده دیگه، بده مگه؟
- شاد بودن بد نیست، ولی زندگی همش این نیست.
+ خب پس شاد بودنم بده.
- نه اصلا بد نیست، ولی انتخاب نوع شادی مهمه، اتفاقا به نظرم آدما واسه لذت بردن آفریده شدن. اما انتخاب نوع لذت مهمه.
+ خب به نظر من واسه هرکسی نوع لذت فرق داره، واسه تو لذت یه چیزیه، واسه یکی دیگه یه چیز دیگه .
- آره خب، لذت واسه هرکسی فرق داره، واسه من بین خوردن و خوابیدن و رقص، ترجیح میدم بخورم، اما یکی دیگه از خوابیدن لذت میبره تو هم از ...، ولی وقتی لِوِل لذت ها فرق داره، حق انتخاب به وجود میاد. بعضی لذتا زود تموم میشن، مثل همین خوردن، ولی بعضیای دیگه موندگارن، نمی خوام برم بالا منبر، ولی انصافا اگه کاری از دستت بربیاد و واسه کسی انجام بدی، زمان بیشتری لذت میبری یا وقتی می خوابی یا ...؟
+ خب این آدمم حتما از رقص بیشتر لذت میبره تا چیزای دیگه.
- نمی دونم، ولی به نظرم اگه همه ما از یه جا اومدیم، پس هممون یه فطرت مشترک داشتیم و یه لذتایی تو وجود هممون مشترکه، مثلا وقتی پشت سر کسی غیبت می کنیم، بیشتر از این که لذت ببریم و دلمون خنک شه، حرص می خوریم، اما وقتی مهربونیم لذت میبریم و ...
- باشه بابا، تو خوب.
+ :|
دل نوشت: دل خوشم به دل پاکت، به اشک هایی که واسه آقا امام حسین میریختیم و غبطه می خوردم به سیل اشکات، به زیارت عاشوراهای 7 صبح دوشنبه های مدرسه، واسه مسجد رفتنای محرممون، من رفیق نبودم که بعد 13 سال رفاقت، اینقدر ازهم فاصله گرفتیم ...
دلم می گیره از اینکه شاید کم بودن های من باعث شده اینجوری فکر کنی و دلم بیشتر می گیره از اینکه شاید کم بودن های تو باعث شده من اینجوری عمل کنم ...
هنوز هم بهت غبطه می خورم، به حق پذیریت، به اینکه حتی اگه کمتر بدونی، به همون اندازه عمل می کنی ...
دعا کن برام که مثل تو عمل کنم ...
۹۶/۱۱/۱۹