به امید آشنایی

هر چیز که در جستن آنی، آنی

به امید آشنایی

هر چیز که در جستن آنی، آنی

به امید آشنایی

کتابی که تورق می کنم...
"سعادت و شقاوت انسان"

ما بچه تهرونیای لوس

سه شنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۷، ۰۵:۴۹ ق.ظ

غر نیست که به روزگار و مملکت و دولت میزنه که این چه وضعشه. ادعاش میشه نصف عمرشو کاسبی کرده اما امروز هشتش گرو نهشه.

میگم ادعاش میشه چون معتقدم کاسب جماعت نهایتا هشت صبح از خونه میزنه بیرون و سر شب برمی گرده نه اینکه تازه یازده صبح چشماشو بماله و منتظر باشه صبحونشو جلوش بذارن که تازه ساعت دوازده راهی بشه واسه شروع کارش.

میگم ادعاش میشه چون کاسب جماعت یه روز درمیون به حرف رفیقش که میگه بریم دور دور، بی خیال کارش نمیشه.

میگم ادعاش میشه چون کلی دلیل این مدلی دارم.

امروز تهران، پر شده از این مدل کاسبا که غر زدنشون می چربه به کار کردنشون.

یه عده بچه لوس جمع شدیم دور هم که هر روز از این شاخه می پریم اون شاخه، روی هیچ شاخه ای هم مثل بچه آدم تلاش نمی کنیم، آخرشم غر میزنیم به جون همه کس الا خودمون.

دیروز داشتم برنامه ماه عسل رو می دیدم که چند تا از بچه های کوچیک سر پل ذهابی دور هم جمع شده بودن که با هم کار کنن و پول دربیارن. به قول یکیشون که می گفت "ما نیازمند نیستیم، ما می خوایم خودمون کار کنیم و پول دربیاریم". داشتم فکر می کردم که چرا این مدل تفکر، این غیرت!!! بین بچه تهرونیا نیست. انگار هممون منتظریم یه شبه از یه جایی یه پول قلمبه ای بهمون برسه و وضعمون ازین رو به اون رو شه.

رک و رو راست؛ ما بچه تهرونیا لوسیم. لوس شدیم. وضع اقتصادی خرابه درست. قیمت سکه و دلار و خونه و ماشین روز به روز می کشه بالا، درست. ولی کی گفته ماها با تنبلی و تو خونه نشستن و کسر شان داشتن واسه رفتن سر هر کاری، می تونیم موفق بشیم؟

چرا غالب جامعه مون افتاده تو فاز غر زدن و ما چقد بدبختیم که هر کاری هم بکنیم به هیچ جا نمیرسیم؟

بعضی وقتا حسرت می خورم وقتی زندگی و عزم و اراده بچه های شهرستان رو می بینم. کسایی که از بچگی باور دارن یه چیزایی کمه، احساس نیاز می کنن و شروع می کنن به ساختن زندگیشون.

بعضی وقتا که غر میزنیم، بشینیم با خودمون فکر کنیم که من چقدر مقصرم تو وضع الانم؟

واقعا من تمام تلاشم رو کردم که زندگیم رو عوض کنم و شرایط موجود نذاشته؟


پی نوشت: متاسفانه این مدل اخلاق "باکلاس" تهرونیا داره به شهرهای دیگه ایران هم منتقل میشه. خوش به حال بچه های شهرستان...

توجه نوشت: خدا وضعیت هیچ قومی رو تغییر نمیده تا خودشون نخوان!

موافقین ۲ مخالفین ۱ ۹۷/۰۳/۲۲
آشنا12

نظرات  (۹)

شاید بهتر باشه مثال بیارم
یکی از آشنایان با وجود ایده های خوبش از نوجوانی همش پی کار بود، هر فرصتی پیش می اومد بلال میفروخت مثلا، دم عید ماهی قرمز می فروخت، لباس ، کفش، کار تو مکانیکی، کار سر ساختمون و... موقع سربازی هم که وقتش کم بود تراکت پخش میکرد...خلاصه بیکار نبود...
با همین کرهای خرده پا از پدرش مستقل شد.

 ما سختی کار رو نمیخوایم، فقط راحتی بعدش رو میخوایم، درآمدش رو،اعتبارش رو...
هر چی هم والدین پیش میرن در راحت طلب بارآوردن بچه ها جوان هامون تنبل تر و رتوقع تر میشن... خود منم جزو همین جوان ها که در پی اصلاحم...

آرمانگرایی بد نیست،دنبال تعالی بودن بد نیست،اما کار اصلا و اصلا عار نیست،مولا علی مون با همه بزرگواری شون چاه حفر میکردن،درخت کاری میکردن،کارهای سخت انجام میدادن... از جلال شون کم که نشد افزوده شد...
همه چیز دنیا سخته دیگه باید باهاش کنار اومد...
پاسخ:
چنین انسانم آرزوست. 

یه سوال، چرا جوونای الان ما بعضا عزت نفس ندارن و چشمشون به پول پدر و مادره؟

خیلی ممنون از حضورتون

وضع اقتصادی خرابه درست. قیمت سکه و دلار و خونه و ماشین روز به روز می کشه بالا، درست. ولی کی گفته ماها با تنبلی و تو خونه نشستن و کسر شان داشتن واسه رفتن سر هر کاری، می تونیم موفق بشیم؟

 سلام
خیلی موافقم با متن و دیدگاه تون
مشکلات بوده و هست،همیشه هست...ولی خب در هر شرایطی دنبال نقش خودمون باشیم موفق میشیم
مثل بعضی ها که تو همین جامعه و در شرایطی مشابه خودمون زندگی کردن اما باانگیزه،امیدوار،خوش روحیه...

پاسخ:
سلام
کاملا حق با شماست، متاسفانه شدیدا نتیجه محور شدیم نه وظیفه محور، هممون نگاه می کنیم ببینیم چی بیشتر و زودتر ما رو به نتیجه می رسونه، خیلی کم شدن آدمهایی هم وظیفه خودشون بدونن که باید کار کنن فارغ از هر نتیجه ای.
به قول بزرگواری، وقتی به وظیفمون عمل می کنیم موفقیم، نه اینکه موفق میشیم! همون لحظه موفق هستیم.
خیلی عالی بود....


+به نظر من که یه عده مون حتی تو کاری که پرستیژ شغلی بالایی داره هم درست تلاش نمیکنیم و حق مطلب رو ادا نمیکنیم :/
{هرجا هستیم رو، مرکز عالم بدونیم } ام آرزوست... :)
پاسخ:
برای من هم آرزوست :)
یه جورایی به بزن و درویی عادت کردیم متاسفانه. فقط ظاهر کار درست باشه، بقیه اش مهم نیست ...
۲۶ خرداد ۹۷ ، ۱۹:۱۷ آشنای غریب
نتیجه اینا شد همون توجه نوشت آخر پست

منم به امید اینا کار میکنم فقط
ممنون
پاسخ:
الحمدلله
ممنون از شما که پرحرفیای حقیر رو تحمل کردید :)
۲۶ خرداد ۹۷ ، ۱۸:۴۱ آشنای غریب
غر نمیزنم ها
وقتی میرم مغازه و وسایل رو با سود خوب میفروشم ولی وقتی میخوام از کارخونه سفارش بدم میبینم از چیزی که فروختم گرون تر شو بهم میده 
الان من سود کردم یا زیان؟
اونجاست که دیگه حوصله ندارم و سر ساعت 12 میرم مغازه و برمیگردم خونه

چون اگه نفروشم منفعت بیشتری بردم تا اینکه بفروشم
پاسخ:
نمی دونم چی بگم، متاسفانه این معضل خیلی از جوونای الانه، منم یکی از همین جوونا.
ولی فقط یه اعتقادی دارم "به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل، که گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم"
یه استادی داشتیم تو دانشگاه، واسه درس کارآفرینی، این آدم می گفت وقتی از شهرستان اومدم تهران واسه درس خوندن، یه قرون پول تو جیبم نبود که بتونم پول خوابگاه رو بدم، با قرض و اینور و اونور چند وقت زندگی کردم، بعدش دیدم اینجوری نمیشه زندگی کرد، تو خوابگاهمون یه نیمچه اتاق متروکه بود که انباریش کرده بودن، رفتم با مسئول خوابگاه حرف زدم که اتاق رو بهم بدن و بعد چند وقت کار کردن اجاره هم میدم واسه این اتاق.
می گفت روزای اول شروع کردم چایی فروختن به بچه ها، می رفتم لیوان یه بار مصرف می خریدم و میوردم چایی می ریختم و به بچه ها می فروختم. بعد کم کم خرده ریزای دیگه هم اوردم و فروختم. یه روز که رفته بودم لیوان بخرم پیش خودم گفتم چرا فقط واسه خودم بخرم، چندتا بسته اضافه تر خریدم و اوردم به دکه های نزدیک خوابگاه با سودش فروختم، اینجوری کرایه راهمم درمیومد. خلاصه کلام، تا 94 که اینا رو تعریف می کرد، با همین اراده تونسته بود یه خونه 400 متری تو مرزداران تهران بخره، بهترین ماشین زیرپاش بود، و خودش می گفت من اگه همین الان برم خونه بخوابم تا آخر عمر دارم که بخورم.
اینا رو گفتم تا این حرفشو بگم، همیشه می گفت هرجوری شده کار کنید، حتی اگه خیلی کم دربیارید، حتی اگه هیچی پول درنیارید، یا حتی اگه شده پول بدید به کسی که اجازه بده کنارش کار کنید. ولی نذارید حس کار کردن تو وجودتون از بین بره.
قصدم نصیحت نبود واقعا. همه این معضلات رو هم می دونم. ولی اگه خودمون کاری نکنیم هیچ کس دیگه ای نمی تونه واسمون کاری بکنه.

ببخشید اینقدر طولانی شد. خودش یه پست شد :))
۲۲ خرداد ۹۷ ، ۱۹:۵۶ علیــ ـرضا
واقعا همینطوره
روزگار تلخ در این مملکت 
پاسخ:
بله متاسفانه
۲۲ خرداد ۹۷ ، ۱۳:۴۵ واقعیت سوسک زده
درد همه گیر است ربطی به تهران و شهرستان ندارد .

پاسخ:
متاسفانه ...
تهرانی ها به دلیل اینکه همه امکانات در اختیارشون هست و باز تنبلی می کنن به نظرم مسئول تر از بچه های شهرستان هستند که امکانات در اختیارشون کمتر از بچه های شهره.
هرچند این هم دلیل منطقی ای نیست برای تنبلی بچه های شهرستان.
عالی بود موافقم
البته یکمم صبر و تحمل کم شده یعنی یه کاری که شروع میشه انتظار داریم که یک شبه موفق و پولدار بشیم و وقتی نمیشه ول میکنیم
البته من بچه تهرون لوس نیستم:) شهرستانیه کم تحملم:)
پاسخ:
دقیقا
فقط ازین شاخه به اون شاخه می پریم به امید کار بهتر.
البته یکی از دلایلشم به نظرم اینه که آینده و هدفی رو تو کاری که شروع می کنیم درنظر نمی گیریم. زمان بندی نداریم واسه رسیدن به اون هدف. یا نامعقول برنامه ریزی می کنیم. مثلا انتظار داریم تو یه سال فلان قدر دربیاریم که واقعا در توانمون نیست. واسه همین بعد چند وقت کار کردن و دیدن اینکه به اون چیزی که انتظار داشتیم نرسیدیم، دلسرد میشیم و میریم سراغ یه کار دیگه.
ان شاالله خدا خودش توفیق بده و کمکمون کنه:)
شما بزرگوارید.
۲۲ خرداد ۹۷ ، ۱۰:۲۵ chefft.blog.ir 💞💕
بخاطر اینه که پرستیژ شغلی براشون مهمه
پاسخ:
پرستیژ کاری مهمه، ولی نباید اینقدر مهم باشه که یه عمر منتظر بشینیم که کار در شان! ما رو بیان پیشنهاد بدن بهمون و بعد مشغول کار شیم.
هر چیزی اولش سخته، وارد بازار کار شدن هم اولش سخته، ولی بعدش رو روال میفته.
ممنون از حضورتون

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">