به امید آشنایی

هر چیز که در جستن آنی، آنی

به امید آشنایی

هر چیز که در جستن آنی، آنی

به امید آشنایی

کتابی که تورق می کنم...
"نگاهی به تاریخ معاصر"

از میان تمامی فروع تنها حج حسین جان عالمی به فدایش- به ظاهر نیمه کاره مانده. و او روحی فداه- آن را رها کرده و به کربلا آمده است.

اما حسین درود خدا بر او- در شرایطی است که حج عادی نمی تواند گزارد. او با خانه راز نمی تواند گفت. او با منزل معاشقه نمی تواند کرد. چاره ای نیست جز آنکه از خانه به صاحبخانه درآید.

او از کعبه راه کج می کند اما نه به این دلیل که حج نکند یا نیمه کاره کند. او در جایی ایستاده است که حجی چون دیگر حاجیان او را راضی نمی کند.

او باید حجی کند که چشم بنیانگزار خانه خیره بماند و انگشت حیرت حج گزاران تاریخ در دهان.

او به دنبال کاملترین حج می گردد. برای کسی که خدا به زیارتش می آید و بر او سلام می کند، زائر خانه بودن قانع کننده نیست. استلام حجر الاسود هرچند دست دادن با خداست اما نه برای آنکه دست های خدا ملتهب در آغوش گرفتن اوست. او مشتاقانه به دیدار صاحبخانه می شتابد بی آنکه هیچ یک از رموز دیدار خانه را فرو گذارد.

زیارت خانه را به لباس احرام باید آمد.

حسین سلام محرمان واقعی بر او- در میقات نینوا به لباس سرخ نادوخته عشق محرم می شود و تازه این احرام نیز همه احرام او نیست. آن لباس کرباسی سپید که از فاطمه (س) به یادگار مانده است چطور؟ شاید، اما او را غیر از همه این احرام ها احرام دیگری است. احرام سرخی که در قتلگاه تن پوش حسین می شود.

حاجیان، لبیک را از میقات آغاز می کنند و کعبه را که می بینند لب فرو می بندند.

شاید بتوان دریافت که حسین سلام دلسوختگان بر او- لبیک را از کجا آغاز کرده است، اما کسی نمی داند که او در کجا لب از لبیک فرو بسته است. چه دیده است که نیاز به لبیک را مرتفع دانسته است.

حاجیان به خانه که می رسند پاسخ آمدم به درخواست بیا- را که دیگر تکرار نمی کنند. او در کجا، به کجا رسیده است که آمدم را در حنجره فرو خورده است. او چه دیده است؟ این را نمی دانم و طواف حسین را سلام الله علیه- یا بیانش را نمی توانم.

بعد از طواف و قبل از سعی نوشیدن از آب زمزم مستحب است. این را هم نمی دانم او چه کرده است.

حسین جان ساعیان مخلص به فدایش- در میان صفا و مروه سعی نمی کند. سعی او میان خیمه و میدان است، در زیر شعله های سوزان آفتاب.

زمان کوتاه است و خدا در انتظار، و عاشقی که چنین معشوقی را در انتظار دارد چگونه چون همه و همیشه عمل کند؟ بوی معشوق آنچنان در شامه عاشق پیچیده است که ترتیب و توالی نمی شناسد چه باک اگر قربانی و حلق قبل از وقوف در عرفه باشد.

اگر از اصطکاک پای اسماعیل آب جاودانه زمزم جوشیده است؛ از اصطکاک پای اصغر تشنه در کربلا خون جاودانه می جوشد. اینجا نه زینب و اصغر و حسین سلام الله علیهم- به آب متقاعدند و نه خدا راضی می شود که بر آتش عشق دلسوختگان، آب بریزد. حسین به یاد دارد که خدا قربانی را از ابراهیم نپذیرفته است و یکی از نگرانی های عظیم حسین در عاشورا همین است. به همین دلیل آنگاه که اسماعیل حسین روحی فداه- از آغوش پدر به آغوش خدا عروج می کند و قربانی قبول درگاه می افتد حسین سلام فرزانگان تاریخ بر او- شاید از شعف، خون از گلوی کودک شش ماهه بر می دارد و به آسمان می پاشد.

و اکنون نوبت تقصیر است. زدن موی سر و گرفتن ناخن، حلق و تقصیر من و شماست.

حسین درود ابراهیم بر او و سلام اسماعیل- آنچنان عاشق است که ناخن نمی گیرد انگشتر می گیرد یا می دهد، نمی دانم- انگشتری مزین به خون و انگشت.

نعوذ بالله زنان مصر با دیدن یوسف به جای ترنج دست ها ببرند و این عاشق ترین تاریخ در دیدار با خدا به جای ناخن انگشت ندهد؟ حاشا و کلا.

حلق من و شما تراشیدن موست، آتش عشق جانش را گداخته و خاکستر کرده است که موی از سر نمی شناسد. او از حنجره حلق می کند و محاسن سپید به سرخی خون حلق می آراید.

حسین حلق و تقصیر هم کرده است اما سعی هنوز نیمه کاره است. آتش اشتیاق، جگر حسین سلام الله علیه- را کباب کرده است. بار آخر سعی را چگونه به انجام رساند؟! ملکوتیان خیمه حسین جان عالمی به فداش- گمان برده اند که حسین در صفای قتلگاه مانده است، آنگاه که بار آخر سعی را ذوالجناح بی حسین آمده است.

ولی ... اما ... آن لحظه که سر حسین هروله کنان بر بالای نیزه ها درخشید دریافتند که نه، بار آخر را حسین شمع جاودان آفرینش- سر جدا، پیکر جدا، اخگر جدا، مجمر جدا، سعی می کند، بند از بند استخوان عاشق دلسوخته در این سعی جدا گشته است.

یا لیتنی کُنتُ مَعَک فاَفوزَ فوزاً عظیماً.*

سید مهدی شجاعی کتاب خدا کند تو بیایی حج حسین (ع)

 

*متن رو عینا کپی کردم که امانت رعایت شه، وگرنه جرات به زبون اوردن جمله آخر رو ندارم ...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۵ ، ۲۳:۱۷
آشنا12

دختربچه: می خواااااااااااام!

مادر: عزیزم این به درد شما نمی خوره.

دختر بچه: ولی من می خوااااااام!

مادر: خوشمزه تر از اینو خونه داریم ...

(صحبت مادر تمام نشده، دختر بچه با بغض): آخه من دوسش دارم مامان، لطفا!

مادر: مامان جان آدم هر چیزی رو که دوس داره و می خواد که براش خوب نیست. می دونم خوشمزه اس، ولی ضرر داره...

(گریه دختر بچه) : تو دوسم نداری ...

مادر: مامانی من یه دنیا دوسِت دارم، اما این واست خوب نیست. می خوای بریم پارک و .....

 

چقدر شبیه دنیای ما بزرگترهاست. یه وقتایی واسه داشتن چیزایی که دوسشون داریم چقدر پافشاری می کنیم. حتی گریه و قهر کردن با خدا. حتی رسیدن به این نتیجه که خدا نمی بینتمون، دوسمون نداره، صدامونو نمی شنوه و ...

حواسمون نیست که " آدم هر چیزی رو که دوس داره و می خواد که براش خوب نیست..."

یاد این جمله افتادم که "علاوه بر اعتقاد، به خدا اعتماد کنیم!". یه وقتایی به زبون میگیم که اعتقاد داریم، اما وقتی شرایط یه کم سخت میشه، همه چی یادمون میره و با خدا قهر می کنیم. یه کم به حکمت خدا اعتماد کنیم، به اینکه وقتی چیزی می خوایم و نمیده بهمون، خساست خدا نیست، بی توجهیش نیست، درک نکردنمون نیست که وقتی خودش ما رو آفریده، بهتر از هر کسی می دونه ظرفیتمون چقدره. که "لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفسًا إِلّا وُسعَها" (1)

وقتی به حکمت این مادر ایمان داریم که وقتی به دخترش میگه نه، خیرش رو می خواد، چرا به حکمت خدا ایمان ندارم؟

و در آخر:

...اما هرگز نباید از تأخیر در اجابت دعا مأیوس گردى زیرا بخشش به ‏اندازه نیت است‏. گاه می ‏شود که اجابت‏ به تأخیر می افتد تا اجر و پاداش و عطاى در خواست ‏کننده بیشتر گردد و گاه می شود که در خواست می کنى اما اجابت نمی گردد درحالی که بهتر از آن به زودى، و یا در موعد مقررى به تو عنایت‏ خواهد شد و یا اینکه‏ به خاطر چیز بهترى این خواسته‏ ات بر آورده نمی شود زیرا چه بسا چیزى را می خواهى که اگر به تو داده شود موجب هلاکت دین تو می ‏شود. روى این اصل، ‏باید خواسته تو همیشه چیزى باشدکه جمال و زیبائیش برایت‏ باقى و وبال و بدیش از تو رخت ‏بربندد، مال براى‏ تو باقى نمی ماند و تو نیز براى آن باقى نخواهى ماند...(2)

و اینکه حواسمون به خواسته هامون باشه:

آیت الله فاطمی نیا:

«ان الله علی کل شی قدر»

«حقا و تحقیقا خداوند بر هر کاری قدرتمند می باشد»

آنها که دارای مقامات عالیه و کرامات هستند این مطلب را با تمام وجودشان باور کرده اند، خدا را امتحان نمی کردند! باید با یقین دعا کنیم ، درخواست و دعاها نباید از روی امتحان کردن باشد، بلکه باید از روی یقین و باور و از سویدای جان باشد.

 روایت است که وقتی دعائی می کنی، حاجت را در در ببین.

 

حاج آقا مجتبی:

«رُوِیَ عن رَسوُلِ‏ الله(صل‏ الله ‏علیه‏ و‏ آله‏ و سلم) قال: لا تَدعُوا عَلی اَنفُسِکُم اِلّا بِخَیر»؛

 وقتی برای خودت دعا می‏کنی، از خدا خیر بخواه نه شرّ! نفع بخواه نه ضرر! رفع ضرر بخواه نه جلب ضرر! «لا تَدعُوا عَلی اَنفُسِکُم اِلّا بِخَیر»؛ 

این تعبیر، استثنا از نفی است، یعنی بی ‌برو برگرد باید همین باشد، «فَاِنَّ المَلائِکَه یؤَمِّنون عَلی ما یَقوُلوُن»؛ تا دعا می‏ کنید، فرشتگان بلافاصله می‏گویند: آمّین! 

فهمیدی چه‌کار کردی؟ آن‌ها می‏گویند: آمّین! بعد هم تو پشیمان می‏شوی!

 

1: سوره بقره آیه 286

2: نهج البلاغه، وصیت نامه مولا علی علیه السلام به امام حسن مجتبی علیه السلام، ترجمه آیت الله مکارم شیرازی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۵ ، ۱۲:۵۴
آشنا12

نمی دونم چرا آرامش تیکه گمشده ی جوونای نسل امروزمونه، جوونایی که تو دوره بعد از جنگ به دنیا اومدن، نه سختی های اون دوران رو کشیدن، نه استرس این رو تجربه کردن که وقتی واسه خرید نون میرن تا سر خیابون، می تونن دوباره برگردن و خانوادشون رو ببین یا نه، دورانی که آدما وایمیسادن تو صف کوپن و نفت و ... تا با همون یه ذره درآمدشون بتونن زندگیشون رو بچرخونن.

اما با این حال کمتر آرامش خواستن رو از زبون آدم بزرگا شنیدم تا جوونای هم دوره ای خودم

نمی دونم چرا ماها اینقدر محتاج آرامش شدیم

دنبال چی هستیم که آرامشون اینجوری سلب شده

وقتی میشینم پای حرفای بزرگترا که خیلی از اتفاقات تاریخی رو که ماها تو کتابا خوندیم، اونا باهاشون زندگی کردن، می‌بینم وقتی هم که تو سخت ترین شرایط زندگی بودند باز هم یه شیرینی آرامشی رو می تونی تو خاطراتشون پیدا کنی. خیلی جاها به شخصه این آرامش رو تو تعریف کردناشون حس کردم. از خاطرات قشنگ! وضعیت قرمز که کل محل جمع میشدن تو پناهگاه و بگو و بخند هایی که تو اون شرایط داشتند. از خوشحالیشون موقع تعطیل شدن مدارس موقع موشک بارون تهران و رفتن دسته جمعی فامیل به شهرستان و خوش و بش هاشون تو مسیر. از برف های تا زانو و بخاری نفتی و تعطیل نشدن مدارس تو اون وضعیت برف.

وقتی با خاطرات نسل امروز حتی خاطره تعریف کردنای خودم مقایسه می‌کنم می بینم چقدر ماها کمبود آرامش داریم. وقتی از سال های دبیرستانم تعریف می کنم، خاطرات آزاردهنده زودتر از خاطرات شیرین به ذهنم میاد. وقتی به دانشگاه فکر می کنم یاد روزهای غم انگیزش آزارم میده، وقتی به ازدواج فکر می کنم، فقط سختی هاش به ذهنم میرسه و ...

بعضی وقتا فکر می کنم ماها عادت کردیم قفل شیم روی خاطرات بدمون. فراموش کنیم اون خوش گذرونی هایی که با دوستامون داشتیم، فراموش کردیم اون حس قشنگی که موقع قبولی دانشگاه یا فارغ التحصیلی داشتیم. فراموش کردیم چقدر گفتیم و خندیدیم و تو سر و کله هم زدیم. ماها یاد نگرفتیم خاطراتمون رو قشنگ تعریف کنیم. جوری که به تلخی هاشم بتونیم بخندیم. نه اینکه خودمونو گول بزنیم، نه. ولی یاد بگیریم که این خاطرات هر جوری هم که بوده، الان گذشته. با یادآوری میزان غم انگیز بودن اونا چیزی حل نمیشه. یاد یه جک افتادم که می گفت امروزه آدم جرات نمی کنه با کسی درد و دل کنه، تا طرف بهت ثابت نکنه از تو بدبخت تره، بی خیالت نمیشه. واقعا زندگی نسل امروز ما همین شده. با خودمون لج کردیم، به همه می خوایم ثابت کنیم ما خیلی درد کشیدیم. ما خیلی تنهاییم، زجر کشیدیم. خب به فرض که ثابت کردیم، که چی؟

خودمونو از زندگی عادیمون محروم کردیم، از تلاش، پیشرفت و هممون افتادیم تو مد افسردگی و تنهایی. و آخرش میگیم ماها آرامش نداریم و آرامش میشه یه تیکه از هزاران تیکه گم شده ی زندگیمون. اگه به این باور برسیم که این ماییم، خود خود ماییم که می تونیم به زندگیمون آرامش بدیم، نه کس دیگه ای، نه خانواده، نه دوست، نه حتی شاهزاده و پری رویایی ای که قراره در آینده بیاد خوشبختمون کنه. باور کنیم که تا خودمون نخوایم هیچ کس نمی تونه خوشبختمون کنه، آروممون کنه، آرامش رو بهمون برگردونه.

چند وقت پیش، از یه آقای سخنرانی شنیدم که کی گفته شما فقط با ازدواج خوشبخت میشید؟ شما تا نتونید خودتون رو خوشبخت کنید، تا نتونید خوشبخت زندگی کنید، هیچ وقت نمی تونید کس دیگه ای رو خوشبخت کنید. حضرت معصومه هیچ وقت ازدواج نکردند اما الگوی کامل مسلمانانند. با اون همه دانش و کمالات. نه اینکه ازدواج خوب نباشه، خیر، واجبات دینه و کلی هم سفارش شده، اما هم کفو ایشون کسی نبود. حالا چون ایشون ازدواج نکردن بگیم خوشبخت نبودن؟ موفق نبودن؟

ناخودآگاه الان یاد آسیه افتادم، همسر فرعون. کسی که تو کاخ فرعون زندگی می کرد، نزدیک ترین شخص به فرعون بود. اما در قرآن الگوی همه مسلمانان، مرد و زن، معرفی میشن. حالا اگه من بودم: «وای شوهرم که کافره، من نمی تونم جلوی شوهرم وایسام، حالا چیکار کنم، چقدر بدبختم، خدا دیگه از من انتظار نداره بندگی کنم و ...»

این یه جمله رو هم بگم و تمومش کنم، آرامش با یک جا نشستن و منتظر موندن و دست به دعا بالا بردن بدست نمیاد. خود خدا میگه من احوال قومی رو تغییر نمیدم مگر اینکه خودشون بخوان. پس خیالم راحت، تا خودم نخوام، خودم تلاش نکنم، کار مفیدی که فقط خودم و خدا می دونیم انجام ندم، حالم خوب نمیشه، آرامش پیدا نمی کنم.

و در آخر بعد از این همه من! من! کردن بگم که هروقت تمام تلاشم رو کردم و باز حالم خوب نشد، حواسم به این تیکه از خطبه مولا باشه که ...

                       


یاعلی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۵ ، ۱۷:۰۱
آشنا12

بسم الله الرحمن الرحیم و لاحول و لاقوۀ الا بالله العلی العظیم


این روایت را سلمان رضی الله عنه نقل می‌کند: «إذا أَرادَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ هَلاکَ عَبدٍ نَزَعَ مِنهُ الحَیاءَ ...» «نزع» به معنای کندن است؛ حیا از او کنده می‌شود. دور می‌شود. تعبیر «نزع» یعنی یک چیزی به چیز دیگری محکم چسبیده باشد و بخواهی به زور آن را بکَنی. هنگام مرگ را هم حالت نزع می‌گوییم. حالت جان کندن را حالت نزع می‌گوییم؛ چون چنان روح با این جسم انس گرفته است که به زور می‌خواهند از جسم جدایش کنند. حیا آمیخته با فطرت انسان است؛ به زور باید آن را جدا کرد؛ سببش هم عمل زشت است که جنبه روحی دارد ...

...گاهی انسان با افرادی برخورد می‌کند می‌بیند جوان با عطوفت، مهربان، خوب، متدین، امانت‌دار و همه خصائل انسانی و الهی در او هست. اما بعد از مدتی فرض کنید موجودی خطرناک می‌شود که نعوذبالله هر جنایتی را می‌کند. مرتب هم می‌گوید هدف وسیله را توجیه می‌کند. جنایت‌های بزرگ پیش او ساده می‌شود. ککش هم نمی‌گزد...

چه شد این طوری شد؟ نعوذبالله یکی از راه‌ها از نظر روانی که انسان را در بُعد انسانی و الهی مَسخ می‌کند، «تشویق به عمل قبیح» است. انسان ابتدا باک دارد؛ چه بسا باید مدام او را در فشار گذاشت، چون فطرت او است. رفته رفته وقتی یک مرتبه دست او به عمل قبیح باز شد و شیرینی و لذّت حیوانی زیر ذائقه نفس حیوانی آمد، قبح از بین می‌رود؛ در مرحله بعدی نسبت به انجام این عمل قبیح، سهل‌تر است. اول با فشار بود، اما بعد آسان می‌شود؛ چون تکرار می‌شود و وقتی عمل قبیح تکرار شد، حالت حیا که انفعال نفس از ارتکاب این عمل قبیح است، از بین می‌رود...

... این را بگویم که اگر به انسانی که حیایش رفته است بگوییم خوک، جسارت به خوک‌ها است؛ فطرت خوک همین است؛ یعنی از نظر آفرینش به همین شکل است. اما انسان این طور نیست، انسان خودکرده است؛ او می‌توانست ملَک و فرشته بشود، خدا ابزارش را هم به او داده بود ...

پی نوشت: همینه که میگن گناه نکردن خیلی آسون تر از توبه کردنه. خدا نکنه شیرینی گناه رو نفس بچشه، بیچاره می‌کنه اگه هلاک نکنه.

دل نوشت: یاد یه تیکه از آیه قرآن افتادم... اولئک کالانعام بل هم اضل! پست تر از چهارپا شدن ... خودت دست هممونو بگیر و بکش بیرون از وادی حیوانیت انسانی ...

آمین


حاج آقا مجتبی تهرانی/ کتاب ادب الهی- جلد چهارم (حیا)/ جلسه هشتم
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۵ ، ۲۱:۲۳
آشنا12

اولین راه پیوند دل با خدا ترک گناه است. بعد از ترک گناه، انجام واجبات، و از همه‌ی واجبات مهمتر، نماز است.

«و اعلم انّ کلّ شی‌ء من عملک تبع لصلاتک»؛ همه‌ی کار انسان تابع نماز است. نماز را به وقت بخوانید، با توجه و با حضور قلب بخوانید.

حضور قلب یعنی بدانید که دارید با یکی حرف میزنید؛ بدانید یک مخاطبی دارید که دارید با او حرف میزنید. این حالت را اگر در خودتان تمرین کردید، اگر توانستید [در ایام جوانی] این تمرکز را ایجاد کنید، تا آخر عمر این برای شما می ماند. اگر حالا نتوانستید - همان طور که گفتم - بیست سال بعد سخت است، بیست سال بعدش سخت‌تر است؛ بعد از آن، کسی اگر از قبل نکرده باشد، خیلی خیلی سخت است. از حالا عادت کنید این تمرکز را در حال نماز در خودتان ایجاد کنید و به وجود بیاورید. آن وقت این آن صلاتی است که: «تنهی عن الفحشاء و المنکر». «تنهی» یعنی شما را نهی می کند؛ معنایش این نیست که مانعی جلوی شما می گذارد که شما دیگر نمی توانید گناه کنید؛ نه، یعنی دائم به شما می گوید گناه نکن. خوب، روزی چند نوبت از درون دلِ انسان به او بگویند گناه نکن، گناه نکن، انسان گناه نمی کند. این نماز است.۱۳۸۹/۰۵/۳۱رهبر معظم انقلاب

بیانات در دیدار دانشجویان در یازدهمین روز ماه رمضان



دل نوشت1: گاهی اینقدر از خودم و گناهام کلافه میشم که نمی دونم کجا فرار کنم از دست من! دلم به همین نماز دست و پا شکسته ام خوشه که نجاتم بدی ...
دل نوشت2: چه حال غریبی داره این جمله "اعوذ بالله من شر نفسی ..." از خودت فرار کنی و بری تو آغوش اونی که تو رو بهتر از خودت می شناسه ...

خوشا نماز و نیاز کسی که از سر درد
به آب دیده و خون جگر طهارت کرد...



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۵ ، ۱۹:۲۴
آشنا12

گاهی آنقدر دلتنگ دیگران می شوم که لحظه به لحظه جستجویشان می کنم

از هر طریقی شده سعی می کنم خبری بگیرم

ثانیه به ثانیه انتظار می کشم به امید کوچکترین خبری

اما ...

تا به حال یکبار، حتی یکبار به اندازه دوست داشتنی هایم، انتظارت را کشیده ام آقا؟

شرمنده ام آقا ...


دعای فرج


ما مشق غم عشق تو را خوش ننوشتیم
اما تو بـکش خط به خـطای همه ی مـا*

پ.ن1: موقع خوندن این دعا خجالت می کشم... واقعا بزرگی مصیبت و قطع شدن امید و ... رو حس می کنم یا درگیر روزمرگی های زندگی ام؟
پ.ن2: شیخ طوسى رحمة اللّه فرموده: هنگام اجابت دعا ساعت آخر روز جمعه تا غروب آفتاب است، سزاوار است مؤمن در آن ساعت بسیار دعا کند.
و روایت شده: ساعت اجابت دعا، هنگامى است که نیمى از خورشید غروب کرده باشد، و نیمه دیگر آن در مغرب دیده شود.
حضرت فاطمه علیها السّلام در آن هنگام دعا مى کرد، بنابراین دعا در آن ساعت مستحب است.
و دعایى را که از پیامبر صلى اللّه علیه و آله روایت شده مستحب است در ساعت اجابت دعا بخواند.
و آن دعا این است:

سُبْحَانَکَ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ یَا حَنَّانُ یَا مَنَّانُ یَا بَدِیعَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ یَا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِکْرَامِ
پاک و منزّهى، پرستیده اى جز تو نیست، اى پرمهر اى بخشایشگر، اى پدیدآوردنده آسمانها و زمین، اى داراى بزرگی و کرم.

*فاضل نظری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۹۵ ، ۱۹:۴۲
آشنا12
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۷ خرداد ۹۵ ، ۱۹:۰۶
آشنا12

دستور سجده سهو این است که بعد از سلام نماز فوراً نیّت سجده سهو کند و پیشانى را به چیزى که سجده بر آن صحیح است بگذارد و بگوید:

«بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ»

یا «بِسْمِ اللَّه وَ بِاللَّهِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ»

ولى بهتر است بگوید: «بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ السَّلامُ عَلَیکَ ایُّهَا النَّبِىُّ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ»

بعد باید بنشیند و دوباره به سجده رود و یکى از ذکرهایى را که گفته شد بگوید و بنشیند و بعد از خواندن تشهد سلام دهد.


توضیح المسائل (المحشی للامام الخمینی)، ج 1،ص 669، م 1236

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۵ ، ۲۰:۲۴
آشنا12

ساقی به نور باده برافروز جام ما                                    مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما

ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم...



عید همگی مبارک :)


عن عبدالله بن سنان قال :قال ابا عبد الله علیه السلام:
سَتُصِیبُکُمْ شُبْهَةٌ فَتَبْقَوْنَ بِلَا عَلَمٍ یُرَى وَ لَا إِمَامٍ هُدًى لَا یَنْجُو مِنْهَا إِلَّا مَنْ دَعَا بِدُعَاءِ الْغَرِیقِ قُلْتُ وَ کَیْفَ دُعَاءُ الْغَرِیقِ قَالَ تَقُولُ یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ فَقُلْتُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْاَبْصَارِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مُقَلِّبُ الْقُلُوبِ وَ الْاَبْصَارِ وَ لَکِنْ قُلْ کَمَا اَقُولُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ.(بحارالانوار ج52 ص148)


یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ

حافظ ز دیده دانه اشکی همی‌فشان

باشد که مرغ وصل کند قصد دام ما...


اللهم عجل لولیک الفرج و جعلنا من خیر انصاره و اعوانه ...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۵ ، ۱۹:۲۲
آشنا12
حیا یک امر غریزی برای انسان است، مسئله دین در آن مطرح نیست؛ یعنی در مسئله حیا بحث ایمان و کفر مطرح نیست که بگوییم اگر انسان مومن است، حیا دارد و اگر کافر است، نباید حیا داشته باشد. نه، چون حیا جنبه ی اختصاصی نسبت به انسان پیدا کرده است.
انسان -چه مومن باشد چه کافر- خدا از نظر آفرینشی حیا را در نهاد او قرار داده است.
از این مطلب به یک مسئله می رسیم که اگر دیدیم کسی حیا ندارد و مرتکب عمل زشتی می شود، بحث این نیست که پا را از مرز دین بیرون گذاشته است، بلکه پا را از مرز انسانیت بیرون گذاشته است. پیش هر کس که بروی، عمل زشت، زشت است.
صحبت حرام نیست، بلکه بحث «قبح» مطرح است ...

*حیا، انقباض نفس از ارتکاب قبائح شرعیّه، عقلیّه و عرفیّه است. (یه جورایی همون عذاب وجدان خودمون;) )
*البته اگر کسی مومن باشد، مسلما حیا دارد؛ شبهه ای نیست. اما به این معنا نیست که هر کسی حیا دارد مومن است، چون حیا از خصیصه های انسانیت است.

پ.ن1: حیا، انسان دین دار و بی دین را از عمل زشت باز می دارد. وسائل الشیعه،ج45،ص51
پ.ن2: هرچه عقل بیشتر باشد، حیا بیشتر است.
پ.ن3: کجاست انسانی که دستش از نظر نفسانی نسبت به هر عملی باز باشد و باکی نداشته باشد و مومن هم باشد؟! این حرف شوخی است.

حاج آقا مجتبی تهرانی/ ادب الهی-کتاب چهارم-حیا، موهبتی الهی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۶:۱۴
آشنا12

پدر به علی اکبر گفت:«پیش رویم، مقابل چشمانم راه برو!»

و او راه رفت. چه می گویم؟ راه نرفت. ماه را دیده ای که در آسمان چگونه راه می رود؟ چطور بگویم؟ طاووس خیلی کم دارد.

اصلاً گمان کن که سرو، پای راه رفتن داشته باشد! نه، پای راه رفتن نه، قصد خرامیدن داشته باشد.

… و حسین سر به آسمان بلند کرد و گفت:« شاهد باش خدای من! جوانی را به میدان می فرستم که شبیه ترین خلق به پیامبر توست در صورت، در سیرت، در کردار، در گفتار و حتی در گامهای رفتار. تو شاهدی خدای من که ما هر بار برای پیامبر دلتنگ می شدیم، هر بار دلمان سرشار از مهر پیامبر می شد، هر بار جای خالی پیامبر جانمان را به لب می رساند، هر بار آتش عشق پیامبر، خرمن دلمان را به آتش می کشید، به او نگاه می کردیم. به این جوان که اکنون پیش روی تو راه می رود و در بستر نگاه تو راهی میدان می شود.»...*

*کتاب پدر عشق و پسر-سید مهدی شجاعی/کپی شده از وبلاگ وادی



روزتون مبارک :)



ای سـرو نـاز حُـسـن کــه خـوش می‌روی بـه نـاز

عـشّــاق را بـه نــاز تــــو هـر لـحـظـه صــد نـیـــاز

فـرخـنــده بـاد طـلـعـــت خـوبـت کـــــــــــه در ازل

بُــبـْْـریـده‌انــد بــر قــــد ســروت قـبــــای نـــــــــاز

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۰:۴۹
آشنا12

رهبر انقلاب:

نباید پول را عمده کرد؛ پول ارزش نیست. هدف، درآوردن پول نیست؛ پول یک وسیله برای گذراندن زندگی است. پول بسیار کوچکتر از این است که هدف انسان شود. برای جوان، الگو را یک الگوی غلط قرار ندهند تا او احساس کند که به جای استعداد و ابتکار و تلاش فراوان و کسب تخصص و علم، باید سراغ پول رفت!

از یک جوان میپرسیم: چرا درس نمیخوانی؟ میگوید: پدرم آن‌قدر پول و ثروت دارد که به درس خواندن احتیاج ندارم! پس معلوم شد که درس برای پول است! با این پول اگر بشود بیکار و عیّاش و مصرف‌کننده محض بود، باز هم از نظر او مانعی ندارد! آیا این طرز فکر درست است!؟ این طرز فکر، غلطترین طرز فکرهاست. ۱۳۸۰/۲/۱۲

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۲:۱۸
آشنا12
آقا جان دلتنگتونم ...


لیاقت می خواد مهمون شما بودن ...
دلم هوای نشستن رو به روی ایوون طلا رو کرده ...
زل بزنم به ایوون طلا و بی صدا، اشکام بریزن و حرفامو جا بذارن تو صحن حرمتون ...


دل نوشت:
حــدیث دوست نگــویم مگر به حضــرت دوست
 کــــــــه آشنــــا سـخـــــن آشنــــا نگـــــــه دارد ...

آقا جان من شیعه بودن بلد نیستم، شما که مهمون نوازی خوب بلدید ...


السلام علیک یا ابا الحسن یا علی بن موسی ایها الرضا یا ابن رسول الله
یا حجه الله علی خلقه یا سیدنا و مولانا
انا توجهنا و استشفعنا و توسلنا بک الی الله و قدمناک بین یدی حاجاتنا
یا وجیها عندالله اشفع لنا عندالله
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۲:۵۹
آشنا12

یکی از مشکلات آن روز و امروز جامعه ی اسلامی این است که چون افراد بینش و بصیرت دینی ندارند، هر چه بشنوند را سریع نقل می کنند؛ کاری به دروغ و راست بودنش ندارند. همین کارِ جاهلانه، به دنیاداران فرصت می دهد که با حرف های دروغ و باطل، بتوانند جایی برای خود باز کنند و به اهداف مادّی شان برسند. در صدر اسلام بحث این بود که حزب شیطانی ابوسفیان، شروع کرد به مقابله ی لفظی با حق؛ یعنی از یک طرف جلوی حرف حق را گرفتند که به گوش مردم نرسد و از یک طرف هم با جعل حدیث، حرف باطل را میان مردم رواج دادند؛ مردم جاهل هم این اخبار دروغ را دهان به دهان پخش کردند و کاری هم نداشتند که راست است یا دروغ! لذا حق پوشیده شد و باطل میدان پیدا کرد تا چند صباحی جولان دهد. همین کافی بود که این گروه، بتوانند به اهدافشان برسند. حق را پوشاندند و باطل را آراستند.

البته اخیرا اسم این فریب عمومی را می گذارند: «تبلیغات»! نعوذبالله! من وظیفه دارم این حرف ها را به شما بگویم! آن روز به همین روش جامعه ی اسلامی را به انحراف کشیدند و امروز هم از همین راه خواهند آمد.

«قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: کَفَی بِالمُرءِ مِنَ الکَذِبِ أَن یُحَدِّثَ بِکُلِّ مَا سَمُعَ»؛* برای اینکه به یک نفر بگویی دروغ گو، کافی است که او هر چه می شنود را بگوید! آن قدر فهم ندارد که احتمال بدهد، شاید این حرف را افرادی درآورده اند که می خواهند از من استفاده ی ابزاری کنند! اگر هر چه را شنیدی، فورا و بدون تحقیق نقل کنی، هم معلوم است که شعور دینی نداری و آلت دست دیگران شده ای و هم معلوم می شود که دروغ گو هستی!

* کنزالعمال، ج3، ص620

حاج آقا مجتبی تهرانی- سلوک عاشورایی (حق و باطل) صفحه 329


پ.ن1: از همین الان که هر چی تو تلگرام واسمون میاد، بلافاصله فوروارد می کنیم، اگه یاد نگیریم که هر چیزی رو منتشر نکنیم، مطمئنا می رسیم به روزی که نه تنها خودمون، که کل جامعه مون آلت دست یه عده میشه.

پ.ن2: بینش داشتن ربطی به تحصیلات دانشگاهی نداره، اتفاقا کم نیستن کسایی که هم مدارج عالی هم دارن و هم تو سواری دادن ید طولا!

پ.ن3: یه نمونه: حدودا یه سال مونده تا انتخابات سال بعد، بدون هیچ حزب بازی و تعصبی، حواسمونو بیشتر جمع کنیم!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۹:۱۹
آشنا12