به امید آشنایی

هر چیز که در جستن آنی، آنی

به امید آشنایی

هر چیز که در جستن آنی، آنی

به امید آشنایی

کتابی که تورق می کنم...
"سعادت و شقاوت انسان"

۱ مطلب در آذر ۱۳۹۷ ثبت شده است

وقتی از خودت فاصله می گیری، نه یک سانت و نه یک متر و یک کیلومتر، که سال ها، سال های نوری، درست لحظه ای که باور می کنی این موجود عجیب و غریب "تو" هستی، معجزه ای می رسد که ناگهان به یادت می آورد که بودی، چه بودی، و چه می خواستی باشی

وقتی باور کرده بودی تنها نیستی، باور کرده بودی باید تلاش کرد و تنها نماند، غرق در دنیای دیگران شد، فرصتی برای "تو" بودن نداری، زمان کم است، درست در همان لحظه، خاطرات ورق می خورند، برمی گردند به چند سال قبل، و تو می شوی همان کمالگرای درونگرای درونگرای درونگرا...

و باز جنس حرف هایت عوض می شوند، غیر قابل درک، و باز ترجیح می دهی سکوت کنی، نه از سر دلگیری، شاید از سر تنبلی، که تلاش زیادی می طلبد فهماندن حرف های دل وقتی واژه ها یاریت نمی کنند.

و شدید هوس می کنی تنها بودن را، مثل قبل، قبل از اینکه باور کنی آن موجود نامانوس مجازی را که "تو" می پنداشتندش...

و چقدر حتی فکر کردن به این هوس هم وسوسه انگیز است...

اما به قول شاعر، غلط کردی هوس کردی :D



شعر نوشت:

هم دعا کن گره از کار تو بگشاید عشق
هم دعا کن گره تازه نیفزاید عشق

قایقی در طلب موج به دریا پیوست
باید از مرگ نترسید ،اگر باید عشق

عاقبت راز دلم را به لبانش گفتم
شاید این بوسه به نفرت برسد ،شاید عشق

شمع افروخت و پروانه در آتش گل کرد
می توان سوخت اگر امر بفرماید عشق

پیله ی عشق من ابریشم تنهایی شد
شمع حق داشت، به پروانه نمی آید عشق...

فاضل نظری





پی نوشت: یه مقدار زیادی شلم شوربا شد این پست :)

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۷ ، ۱۲:۲۱
آشنا12