به امید آشنایی

هر چیز که در جستن آنی، آنی

به امید آشنایی

هر چیز که در جستن آنی، آنی

به امید آشنایی

کتابی که تورق می کنم...
"سعادت و شقاوت انسان"

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سید مهدی شجاعی» ثبت شده است

دیدگاه یا بهتر بگویم روش دار و دسته رقیب این است که درست همزمان با انجام سرقت، در مذّمت هر گونه سرقت و اختلاس و ارتشاء داد سخن می دهند و همه شاخه های این هنر را زیر سوال می برند. این به نظر من خیلی نامردی است که آدم یک دستش در جیب مردم باشد و دست دیگرش را با شدّت و حدّت تکان بدهد و با سخنرانی های آتشین، حرفه دزدی را محکوم کند و برای همپالکی های خود خط و نشان بکشد.

البته من یقین دارم که بار کج به منزل نمی رسد و دست این جماعت به زودی رو می شود. من زنده، شما هم زنده، به زودی خواهیم دید که مردم به دو رویی و ناراستی این افراد پی خواهند برد و آنان را از مسند قدرت به زیر خواهند کشید.

یکی از دوستان کتاب خوان من، در یک کتاب خوانده بود که: عده ای از مردم را برای مدتی می توان فریب داد ولی همه مردم را برای همیشه نمی توان.


چقدر متناسب با حال و روز امروز مسئولین ماست!
قسمتی از کتاب "سری که درد می کند" نوشته "سید مهدی شجاعی"، ص 147

به قول عزیزی کلمه برادر قبلنا یه حرمتی داشت، الان اسم برادر به گوش آدم می خوره، آدم یاد اشک ها و گریه های مناظره ها میفته :/



بی ربط نوشت: دیروز تو وضوخونه مسجد داشتم وضو می گرفتم، دیر رسیده بودم و کسی نبود، مشغول وضو بودم که دو تا خانم آرایش کرده اومدن داخل، ازونجایی که "من" خییییلی آدم خوبی ام که اگه خدا قسمت کنه، بعد عمری برم مسجد و نماز بخونم، به دلم اومد که احتمالا اومدن تجدید آرایش بکنن و برن.
یکیشون گفت بعد وضو باید دوباره آرایش کنم، چقدر سخته. دوباره به دلم اومد احتمالا دارن مسخرم می کنن که با این ظاهر دارم وضو می گیرم.
دیدم خانمه دستمال دراورد و شروع کرد پاک کردن آرایشش و وضو گرفت ...
ته دلم لرزید ...
دوباره به دوستش گفت، چقدر خوب میشه هر روز بیایم مسجد و نمازمون رو مسجد بخونیم ...
دلم لرزید ...
اومدم چادر سر کنم و برم به نماز برسم، گفت خوشبحالت بلدی چادر سر کنی، الان من بودم کلا چادرم خیس می شد اینجا
لبخند زدم و گفتم اولش سخته، منم چادری نبودم ...
انگار ذوق کرد، گفت چی شد چادری شدی؟
گفتم اون موقع ها با خدا یه قرار گذاشتیم دوتایی ...
نذاشت حرفم تموم شه، گفت خوش به حالت، دعا کن واسه ما هم ...
دلم آشوب شد ...
گفتم من نیستم که باید برای شما دعا کنم، شماها واسه من دعا کنید ...

التماس دعا ...
۸ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۹۶ ، ۱۱:۰۰
آشنا12

          

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ، خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ، اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ، الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ ...

معبود زمانی تو را دعوت به خواندن کرد که گوش دل تمامی محرومان تاریخ در انتظار شنیدن کلام تو لحظه می شمرد.

و تو، که با خواندنت سرنوشت تاریخ را رقم می زدی و کشتی جاودانه هدایت را بر زلال فطرت انسان های همیشه، بادبان می کشیدی.

تو خواندی، آنچنان رسا که خون در رگ های منجمد محرومین تاریخ دواندی.

تو خواندی، آنچنان شیوا که پشت خمیده مستضعفان با جوهر کلام تو استقامت یافت.

تو خواندی، آنچنان بلند که محکمترین ستون های ظلم در دورترین نقطه تاریخ از کلام تو لرزید.

و تو آنچنان استوار خواندی که از ورای مظلومیت چهارده قرن، اکنون ما کلام تو را از حلقوم فرزندت شنیدیم.

و گوش به زبان و جان به آوای تو سپردیم.

آنچه ما را از خواب غفلت دیرینه برانگیخت، آنچه گره در مشت های ما انداخت و آنها را به هم گره کرد،

آنچه فریاد مظلومیت ما را به آسمان پاشید،

آنچه رمق شکستن پایه های ظلم را در دست های ما انداخت،

همان کلام تو بود که از حنجره مبارک فرزندت طلوع کرد.*

                     


*کتاب خدا کند تو بیابی/سید مهدی شجاعی/شکوای سبز

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۳:۴۱
آشنا12

از میان تمامی فروع تنها حج حسین جان عالمی به فدایش- به ظاهر نیمه کاره مانده. و او روحی فداه- آن را رها کرده و به کربلا آمده است.

اما حسین درود خدا بر او- در شرایطی است که حج عادی نمی تواند گزارد. او با خانه راز نمی تواند گفت. او با منزل معاشقه نمی تواند کرد. چاره ای نیست جز آنکه از خانه به صاحبخانه درآید.

او از کعبه راه کج می کند اما نه به این دلیل که حج نکند یا نیمه کاره کند. او در جایی ایستاده است که حجی چون دیگر حاجیان او را راضی نمی کند.

او باید حجی کند که چشم بنیانگزار خانه خیره بماند و انگشت حیرت حج گزاران تاریخ در دهان.

او به دنبال کاملترین حج می گردد. برای کسی که خدا به زیارتش می آید و بر او سلام می کند، زائر خانه بودن قانع کننده نیست. استلام حجر الاسود هرچند دست دادن با خداست اما نه برای آنکه دست های خدا ملتهب در آغوش گرفتن اوست. او مشتاقانه به دیدار صاحبخانه می شتابد بی آنکه هیچ یک از رموز دیدار خانه را فرو گذارد.

زیارت خانه را به لباس احرام باید آمد.

حسین سلام محرمان واقعی بر او- در میقات نینوا به لباس سرخ نادوخته عشق محرم می شود و تازه این احرام نیز همه احرام او نیست. آن لباس کرباسی سپید که از فاطمه (س) به یادگار مانده است چطور؟ شاید، اما او را غیر از همه این احرام ها احرام دیگری است. احرام سرخی که در قتلگاه تن پوش حسین می شود.

حاجیان، لبیک را از میقات آغاز می کنند و کعبه را که می بینند لب فرو می بندند.

شاید بتوان دریافت که حسین سلام دلسوختگان بر او- لبیک را از کجا آغاز کرده است، اما کسی نمی داند که او در کجا لب از لبیک فرو بسته است. چه دیده است که نیاز به لبیک را مرتفع دانسته است.

حاجیان به خانه که می رسند پاسخ آمدم به درخواست بیا- را که دیگر تکرار نمی کنند. او در کجا، به کجا رسیده است که آمدم را در حنجره فرو خورده است. او چه دیده است؟ این را نمی دانم و طواف حسین را سلام الله علیه- یا بیانش را نمی توانم.

بعد از طواف و قبل از سعی نوشیدن از آب زمزم مستحب است. این را هم نمی دانم او چه کرده است.

حسین جان ساعیان مخلص به فدایش- در میان صفا و مروه سعی نمی کند. سعی او میان خیمه و میدان است، در زیر شعله های سوزان آفتاب.

زمان کوتاه است و خدا در انتظار، و عاشقی که چنین معشوقی را در انتظار دارد چگونه چون همه و همیشه عمل کند؟ بوی معشوق آنچنان در شامه عاشق پیچیده است که ترتیب و توالی نمی شناسد چه باک اگر قربانی و حلق قبل از وقوف در عرفه باشد.

اگر از اصطکاک پای اسماعیل آب جاودانه زمزم جوشیده است؛ از اصطکاک پای اصغر تشنه در کربلا خون جاودانه می جوشد. اینجا نه زینب و اصغر و حسین سلام الله علیهم- به آب متقاعدند و نه خدا راضی می شود که بر آتش عشق دلسوختگان، آب بریزد. حسین به یاد دارد که خدا قربانی را از ابراهیم نپذیرفته است و یکی از نگرانی های عظیم حسین در عاشورا همین است. به همین دلیل آنگاه که اسماعیل حسین روحی فداه- از آغوش پدر به آغوش خدا عروج می کند و قربانی قبول درگاه می افتد حسین سلام فرزانگان تاریخ بر او- شاید از شعف، خون از گلوی کودک شش ماهه بر می دارد و به آسمان می پاشد.

و اکنون نوبت تقصیر است. زدن موی سر و گرفتن ناخن، حلق و تقصیر من و شماست.

حسین درود ابراهیم بر او و سلام اسماعیل- آنچنان عاشق است که ناخن نمی گیرد انگشتر می گیرد یا می دهد، نمی دانم- انگشتری مزین به خون و انگشت.

نعوذ بالله زنان مصر با دیدن یوسف به جای ترنج دست ها ببرند و این عاشق ترین تاریخ در دیدار با خدا به جای ناخن انگشت ندهد؟ حاشا و کلا.

حلق من و شما تراشیدن موست، آتش عشق جانش را گداخته و خاکستر کرده است که موی از سر نمی شناسد. او از حنجره حلق می کند و محاسن سپید به سرخی خون حلق می آراید.

حسین حلق و تقصیر هم کرده است اما سعی هنوز نیمه کاره است. آتش اشتیاق، جگر حسین سلام الله علیه- را کباب کرده است. بار آخر سعی را چگونه به انجام رساند؟! ملکوتیان خیمه حسین جان عالمی به فداش- گمان برده اند که حسین در صفای قتلگاه مانده است، آنگاه که بار آخر سعی را ذوالجناح بی حسین آمده است.

ولی ... اما ... آن لحظه که سر حسین هروله کنان بر بالای نیزه ها درخشید دریافتند که نه، بار آخر را حسین شمع جاودان آفرینش- سر جدا، پیکر جدا، اخگر جدا، مجمر جدا، سعی می کند، بند از بند استخوان عاشق دلسوخته در این سعی جدا گشته است.

یا لیتنی کُنتُ مَعَک فاَفوزَ فوزاً عظیماً.*

سید مهدی شجاعی کتاب خدا کند تو بیایی حج حسین (ع)

 

*متن رو عینا کپی کردم که امانت رعایت شه، وگرنه جرات به زبون اوردن جمله آخر رو ندارم ...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۵ ، ۲۳:۱۷
آشنا12

پ.ن1: مولا علی علیه السلام: تعجب می کنم از کسی که ناامید می شود، در حالی که وسیله ی نجات با اوست، که استغفار اوست. (غررالحکم/ج4/ص337)

پ.ن2: مولا علی علیه السلام: از کسی که دعایش بخشیده اند، اجابت را دریغ نمی کنند. (غررالحکم/ج5/ص237)

پ.ن3: یا سریع الرضا! اغفر لمن لایملک الّا الدّعا ...

دل نوشت: چه آرامشی داره حرف های پدر دلسوزمون ...

(پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم: انا و علی ابوا هذه الامه: من و علی پدران امتیم)

خدایا شکرت

.

 

فرزندم ...
بدان آن خدایی که گنجینه های آسمان ها و زمین به دست اوست، وقتی به تو اجازه ی دعا داده است، یعنی که اجابت را برعهده گرفته است.
و وقتی فرمان داده است که از او بخواهی، یعنی بنایـش بر عطا کردن است. و از او طلب بخشش کنی، یعنی اراده اش بر بخشیدن است.
و میان تو و خودش، حاجب و پرده دار قرار نداده و کار تو را به هیچ میانجی و واسطه ای واگذار نکرده.
و اگر بدی کردی، تو را از توبه بازنداشته. و در کیفرت شتاب نکرده و چون بازگشتی سرزنشت نکرده. و آنجا که سزاوار رسوایی بودی، رسوایت نساخته. و در پذیرش توبه، بر تو سخت نگرفته. و چند و چون گناهت را به رخ نکشیده. و از بخشش و رحمت مأیوست نگردانده. بلکه کندن تو را از گناه،تحسین کرده.
هر گناهت را یکی برشـمرده، امّا هر خوبی ات را ده به حساب آورده. و در توبه را برایت باز گذاشته.

اگر او را بلند بخوانی، صدایت را می شنود و اگر با او آهسته نجوا کنی، راز و نیازت را می فهمد.
پس نیازهایت را از او بخواه، رازهایت را با او در میان بگذار، گلایه ها و شـکوه هایت را نزد او ببر، برطرف شدن غم ها و غصه هایت را از او طلب کن و در کارهایت از او مدد بگیر. و هر چه می خواهی از خزائن رحمت او بخواه، چیزهایی که هیچ کـس جز او توان بخشیدنش را ندارد؛ از افزایش طول عمر تا سلامتی و تندرستی، تا وسعت و گشایش در روزی.
او کلیدهای گنجینه هایـش را در دو دست تو نهاده وقتی که درخواست از خودش را به تو رخصـت داده. پس هرگاه اراده کردی، درهای نعمتـش را با دعا باز کن و نزول باران رحمتش را از او بخواه ...

بخشی از  وصیت نامه ی مولا به امام حسن مجتبی علیه السلام/ ترجمه سید مهدی شجاعی/ کتاب آیین زندگی 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۶:۲۴
آشنا12