به امید آشنایی

هر چیز که در جستن آنی، آنی

به امید آشنایی

هر چیز که در جستن آنی، آنی

به امید آشنایی

کتابی که تورق می کنم...
"سعادت و شقاوت انسان"

۱ مطلب در تیر ۱۴۰۲ ثبت شده است

رنج

 

سکانس اول

+ ده سال دیگه حتی یادتم نمیاد این استاد کی بود و نمره گرفتی یا نگرفتی؟

- یا خدا؟ مگه قراره چی به سرم بیاد که این روزا رو یادم نیاد؟

+ مگه من چیزی به سرم اومده؟ فقط الویت هام عوض شدن. کارهای مهمتری داریم. وقتت، اهدافت، رسالتت

 

همین مکالمه کوتاه از دیشب چندین بار تو مغزم تکرار شده. واقعا چیزی سرت نیومده؟ فقط از لحظه ای که وارد دانشگاه شدی تا امروز رو یه نگاهی بنداز. چیزی سرت نیومده؟ به قول اون نادوست، دیگه چجوری باید دهنت سرویس می شد؟

 

سکانس دوم

- خیلی درد داره، نمی تونم راه برم.

+ ولی در عوض وقتی می خوریم زمین بزرگ میشیم.

- تو هم اینجوری بزرگ شدی؟

+ آره اینقدرررر خوردم زمین که بزرگ شدم.

- آخه درد داره.

+ حواست بهش نباشه و یادت نیفته، درد نداره. فکر کن هیچی نشده.

- باشه

(از شدت درد روی پنجه راه می رود)

+ فکر کنم الان حواست بهش هست.

- نههههه، اصلا حواسم نیست. یادم رفته

+ آفرین :)

 

چقدر دردهایی که کشیدیم و تظاهر کردیم همه چی آرومه.

 

 

سکانس سوم

به قول آقای صفایی حائری:

این همه درد، این همه رنج را چه می توان کرد؟

بر فرض رنگ عوض کنند؛ جا عوض نمی کنند. هر روز یک چیز مرا می گریاند...

یک روز توپ ها و عروسک ها و بازیچه ها، اشکم را در می آورند و احساسم را می شورانند...

یک روز عشق‌ها و وصل‌ها و فراق‌ها

و یک روز شکست‌ها

و یک روز کرایه خانه

و مرگ فررند و هیولای مرگ...

و نمی توان گفت که کدامش دردناک تر است؛

چون هر کدام در برابر ظرفیت و حساسیت من باید محاسبه بشوند... که می بینیم داستان توپ ها و عروسک ها برای کودک، از داستان هیتلر و شکست هایش بی اهمیت‌تر نیست.
... انسان نمی تواند غم هایش را کم کند، پس باید خودش را زیاد کند

و همین است که رنج ها می شوند زمینه ساز این گرایش و این جنبشی که می خواهد انسان را به وسعتی برساند و به قدرتی و به آگاهی و معرفتی...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۰۲ ، ۱۹:۵۹
آشنا12