به امید آشنایی

هر چیز که در جستن آنی، آنی

به امید آشنایی

هر چیز که در جستن آنی، آنی

به امید آشنایی

کتابی که تورق می کنم...
"سعادت و شقاوت انسان"

غم را لطف لقب کن، ز غم و درد طرب کن

شنبه, ۱۱ شهریور ۱۳۹۶، ۰۶:۵۵ ب.ظ

چند وقت پیش، وقتی برادرزادم که 5 سالشه زمین خورد و جیغ می کشید از درد، واسه اینکه آرومش کنم، رفتم بغلش کردم و بعد از نوازش کردن، بهش گفتم اشکال نداره، منم اندازه تو بودم زمین می خوردم، هر چی بیشتر دردم میومد زودتر بزرگ می شدم، الانم تو داری بزرگ میشی.

اون شب، موقع خواب همه دردهایی که کشیده بودم جلو چشمم رژه می رفتن.

اولین باری که خیلی دردم اومد و حس کردم تلخ ترین شکست زندگیم رو چشیدم، اول دبستان بودم. یادمه بعد از چندین دیکته که 20 می شدم، یه روز توی دیکته به جای "آباد" نوشتم "آبان" و دیکته رو شدم 19. اون روز تا خونه گریه کردم که چرا باید 19 بشم، اینقدر ناراحت بودم که فکر می کردم تنبل ترین بچه دنیام و دیگه هیچ وقت آدم بزرگی نمیشم. یادمه وقتی اومدم خونه و برادر بزرگترم گریمو دید، شیطنش گل کرد و اینقدر سر به سرم گذاشت که دوباره گریه ام گرفت. اینقدر برام سخت بود که رفتم توی باغچه خونمون روی خاک نشستم و تنهایی زار زار گریه کردم. اینقدر این خاطره برام تلخ بود که هنوزم که هنوزه، بعد حدودا 20 سال لحظه لحظه اش تو خاطرم مونده.

دو سال بعد، وقتی یه مشکل خانوادگی بزرگ واسمون اتفاق افتاد فهمیدم اینقدرها هم این نمره پایین گرفتن ها شکست بزرگی نیست. با این که خیلی بچه بودم و خیلی چیزا رو درک نمی کردم، ولی اذیت شدن خانواده من رو هم اذیت می کرد، هر چند از بچگی توانایی بروز حال بدم رو نداشتم.

دو سال بعد از این دو سال وقتی برادرم که هم بازیم بود رو از دست دادم، احساس کردم بزرگترین درد دنیا رو من کشیدم، و با تمام این دردها، خیلی بیشتر از هم سن و سالام می فهمم. فکر می کردم مگه کس دیگه ای هم هست که اندازه من درد کشیده باشه؟ این باعث شده بود که بعضی جاها هم که حتی می خواستم خوشحال باشم، ادای آدمای ناراحت رو دربیارم، خب به هرحال درد بزرگی رو کشیده بودم و باید بقیه می فهمیدن.

تو این مدت دردهای بزرگ و کوچیک زیادی توی زندگی کشیدم، مثل زندگی عادی هرکسی، تا اینکه چند سال پیش، وقتی به کسی که عاشقش بودم، نرسیدم، خیلی بهم ریختم، دیگه غم های گذشته اصلا تو ذهنم نمیومد، فکر می کردم دیگه ته دنیاس، اینقدری که با خدا هم قهر کردم.

چند سال بعد، وقتی پدرم رو که نفسش کوه بود برام، از دست دادم، فهمیدم که تا حالا اصلا معنی درد رو نفهمیده بودم.

مخلص کلام اینکه، هر دردی بکشی، درد بالاتری هم هست.

گاهی وقت ها وقتی درد می کشیم، اینقدر غرق درد کشیدن و ناله کردن میشیم که فراموش می کنیم واسه چی اینجاییم و قراره چیکار کنیم.

یادمون میره این درد کشیدن ها یه وسیله اس واسه رشد و بزرگ تر شدنمون، نه غرق شدن تو همین درد ها و دست و پا زدن ها.



به قول استادی "امید یعنی اگر دانۀ زندگی صد بار از دستمان رها شد، باز هم برای برداشتن و به مقصد رساندن آن به ابتدا برگردیم و این بار محکم تر گام برداریم."


می دونم هممون درد زیاد کشیدیم تو زندگی، اما این درد کشیدن ها نشه دلیلمون واسه رکود و نشستن و تلاش نکردن. :)


شعر نوشت:  مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک

                 چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم

                 ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست

                 به هوای سر کویش پر و بالی بزنم ...


و کلام آخر: "شاه کلید موفقیت این است که در بن بست ها، سختی های شدید و مواجهه با موانع بزرگ، امید و ایمانت را از دست ندهی ⛔️ "



خیلی طولانی شد، ولی اینو نگم تو دلم می مونه :)


یَا کَرِیمُ یَا رَبِ وَ أَنْتَ تَعْلَمُ ضَعْفِی عَنْ قَلِیلٍ مِنْ بَلاَءِ الدُّنْیَا وَ عُقُوبَاتِهَا وَ مَا یَجْرِی فِیهَا مِنَ الْمَکَارِهِ عَلَى أَهْلِهَا عَلَى أَنَّ ذَلِکَ بَلاَءٌ وَ مَکْرُوهٌ، قَلِیلٌ مَکْثُهُ، یَسِیرٌ بَقَاؤُهُ، قَصِیرٌ مُدَّتُهُ فَکَیْفَ احْتِمَالِی لِبَلاَءِ الْآخِرَةِ وَ جَلِیلِ وُقُوعِ الْمَکَارِهِ فِیهَا وَ هُوَ بَلاَءٌ تَطُولُ مُدَّتُهُ وَ یَدُومُ مَقَامُهُ وَ لاَ یُخَفَّفُ عَنْ أَهْلِهِ

 

بخشی از دعای کمیل مولا علی علیه السلام

نظرات  (۹)

عالی بود. من هم به این موضوع فکر میکنم گاهی آروم میشم. اما میدونی؟ وقتی تو عمق اون دردم نمیتونم اینطوری فکر کنم که درد بزرگتری هم هست! وقتی به این موضوع فکر میکنم فقط حرصم میگیره و آروم تر نمیشم!
خدا رفتگانتون رو بیامرزه:(  خیلی ناراحت شدم واقعا :(
پاسخ:
خدا رفتگان شما رو هم بیامرزه ...

آره می فهمم، وقتی آدم درد داره نمی تونه به دردای بزرگتر فکر کنه، ولی وقتی این دردها تو یه بازه ای لحظه به لحظه بزرگتر میشن، همش انتظار درد بزرگتر رو تو لحظه بعدی می کشی، اینجاس که به اینجات میرسه :))) و بزرگترین دردها رو تو ذهنت تصور می کنی😁
۱۵ شهریور ۹۶ ، ۱۲:۳۶ پیام غدیر ...
تبریک به لب ز ره منادی آمد
که ایّام سرور و فصل شادی آمد
یعنی علی النقی امام هادی
با علم رضا، جود جوادی آمد
ولادت امام هادی علیه السلام مبارک باد
پاسخ:
عید شما هم مبارک :)
اون جمله خیلی خوب بود واقعا
پاسخ:
کدوم جمله؟
۱۳ شهریور ۹۶ ، ۱۸:۳۵ پیام غدیر ...
13 ذی الحجه روز نزول لقب امیرالمومنین 
http://mottaghin66.blog.ir/
پاسخ:
تشکر
خیلی ممنون از حضورتون و دعوتتون
۱۲ شهریور ۹۶ ، ۱۰:۵۵ علی اسمعیلی
باز خوبه دیکته شما خیلی عالی بوده من که همیشه نمره املاء افتضاح بود هنوز هم در این مسئله مشکل دارم
پاسخ:
آره خداروشکر، بالاخره یه چیزی وجود داره که تقریبا خوبم توش :))
کتاب رمان زیاد بخونید، دایره واژگان رمان بالاست و خیلی کمک می کنه تو این زمینه. ببخشید جسارت کردم 🌹
۱۲ شهریور ۹۶ ، ۰۰:۵۹ سایت تفریحی چفچفک
رمان شد :) عین مطالب خودم 
پاسخ:
:)
قرار نبود اینقدر شه، حرف حرف اورد :)
ممنون از حضورتون
موفق باشید!!!!!!
پاسخ:
سلامت باشید.
۱۱ شهریور ۹۶ ، ۲۲:۲۴ علیـ ــر ضــا
خدا رحمتشون کنه 🙂 
دقیقا همینطوره .
همیشه دردی بزرگتر از درد قبل هست 
امیدوارم پا پس نکشین 
پاسخ:
خدا رفتگان شما رو هم بیامرزه :)
نه الحمدلله، پا پس نکشیدم، زندگی باید کرد ...
ممنون 🌹
خدا ان شاالله رفتگان شما رو بیامرزه..
پاسخ:
آمین ...
تشکر، خدا رفتگان شما رو هم بیامرزه.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">