به امید آشنایی

هر چیز که در جستن آنی، آنی

به امید آشنایی

هر چیز که در جستن آنی، آنی

به امید آشنایی

کتابی که تورق می کنم...
"سعادت و شقاوت انسان"

۹۱ مطلب با موضوع «آشنا نوشت» ثبت شده است

دوستی تعریف می کرد:

اولین روزهایی که در سوئد بودم ، یکى از همکارانم هر روز صبح با ماشینش مرا از هتل برمی‌داشت و به محل کار می‌برد. ماه سپتامبر بود و هوا کمى سرد و برفى.

ما صبح‌ها زود به کارخانه می‌رسیدیم و همکارم ماشینش را در نقطه دورى نسبت به ورودى ساختمان پارک می‌کرد.

در آن زمان، ٢٠٠٠ کارمند کارخانه اسکانیا با ماشین شخصى به سر کار می‌آمدند.

روز اول من چیزى نگفتم، همین طور روز دوم و سوم ...

روز چهارم به همکارم گفتم: آیا جاى پارک ثابتى داری؟
چرا ماشینت را این قدر دور از در ورودى پارک می‌کنى؟ در حالى که جلوتر هم جاى پارک هست؟

🔵 او در جواب گفت: براى این که ما زود می‌رسیم و وقت براى پیاده‌رفتن داریم. این جاها را باید براى کسانى بگذاریم که دیرتر می‌رسند و احتیاج به جاى پارکى نزدیک‌تر به در ورودى دارند تا به موقع به سرکارشان برسند.
مگه تو این طور فکر نمی‌کنی؟! 

⚪️ فرهنگ، یکی از عوامل اصلی در پیشرفت جوامع بشری است.

پ.ن: دوباره یاد این جمله افتادم: در غرب مسلمان دیدم و اسلام ندیدم و در جوامع اسلامی، اسلام دیدم و مسلمان ...

خدایا با فرهنگمون کن، آمین...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۶ ، ۱۵:۰۷
آشنا12

قبل از متن پست، توصیه می کنم دوستان دغدغه مند حتما بخونن!


مروری بر امتیازات و عبرت‌های انتخابات ریاست جمهوری و شوراها


 این هم پایان تاریخ!

 لیبرال‌ها ادعا کرده‌اند که لیبرالیسم؛ پایان تاریخ است و بعدش هیچی نیست!

آقای ترامپ به عنوان نماینده لیبرال‌ترین دولت جهان و نماد بیش از 200 سال تلاش برای تحقق لیبرالیسم، اولین سفرش را به کشوری می‌رودکه یک قبیله اداره‌اش می‌کنند! و با همان شمشیری که گردن مخالفان سیاسی‌شان را می‌زنند با رفقای لیبرل و مدرنشان می‌رقصند. جای لیلی و مجنون و رومئو و ژولیت خالی! این هم پایان تاریخ!

 اولین سفر خارجیِ ترامپِ لیبرال؛ همزمان است با انتخابات ما.

در این دنیای اشباع شده از ریاکاری، باید هم؛ این جمهوریِ متفاوت با لیبرالیسم و این اسلام متفاوت با سعودی، مسئله‌ساز شود.

راهزنان بدویت مدرن؛ علیه جمهوری اسلامی متحد شده‌اند.

امروز، جمهوری اسلامی در جهان اسلام و در منطقه؛ هم امن‌ترین کشور است؛ هم مردم سالارترین، هم پیشروترین در علم و فنآوری؛ هسته‌ای، هوافضا، نانوتکنولوژی، موشکی، حتی در بعضی از این‌ها در رده جهانی است و جزو هفت، هشت کشور اول دنیا است و نقش تعیین‌کننده و حذف ‌نشدنی در معادلات منطقه‌ای و جهانی دارد.

از این منظر نگاه کنیم به جمهوری اسلامی و به انتخابات.

صدها سال است در دنیا دارند تبلیغ می‌کنند که: سیاست؛ منهای دین و دین؛ منهای سیاست!

حالا بیش از چهل میلیون نفر آمدند یکی می‌گوید آن روحانی سید خوب است، دیگری می‌گوید آن روحانی دیگر خوب است! کجا رأی گرفته‌اند؟ در چند هزار مسجد.

جهانیان می‌بینند در جمهوری "اسلامی"، عجب نظامِ آزادی و عجب مردم‌سالاریِ جدّی، رقابتی و پرشوری!
شخصاً وقتی می‌بینم یک همشهری و هموطنم ذیل پرچم جمهوری اسلامی دارد هورا می‌کشد و اظهار خوشحالی می‌کند که کاندیدایش برنده شده است، از ته دل خوشحال می‌شوم، اگر چه دارد به من چنگ و دندان نشان می‌دهد و می‌گوید حالتان را گرفتیم.

این را شهدای ما آوردند. هزاران سال، بر این ملت گذشت، هزاران سال. یک روز، دو روز، ده سال، صد سال و پانصد سال نیست. هزاران سال گذشت؛ این ملت آدم حساب نمی‌شدند. شاهان در این مملک چه می‌کردند، از  شاپور ذواالاکتاف بگیرید تا  ناصرالدین شاه قاجار و  رضاخان و... . چه جنایاتی می‌کردند! العیاذ باالله خدایی می‌کردند روی زمین.

چه کسی به این‌ها آزادی انتخاب داد؟ این افتخار ما است یک  سید شیعه مرجع تقلید مجاهد آمد، او گفت «جمهوری اسلامی؛ نه یک کلمه کم، نه یک کلمه زیاد» و به ملت ما  حق انتخاب داد.

فقط  شمال تهران رأی ندادند که. امروز هم آقای روحانی در پیامش می‌گفت. در روستاهای  الیگودرز و  الشتر هم، ایشان و رقبایشان رأی دارند. بحث‌های دیگر به جای خودش، (در وقتش از خجالت دولت هم در می‌آییم)، اما یکی از  ارکان  سبک زندگی انقلابی این است که از  خوشحالی توده ها زیر بیرق جمهوری اسلامی خوشحال بشود، اگر چه به خلاف نظر او رأی داده باشند.


مردم؛ هدف‌ یا ابزار؟

نیازمند این هستیم که  مسائل اصلی‌ و جدّی‌مان را با  ادبیات قرآنی و معارفی بفهمیم و توضیح بدهیم.

تلقّی ما از  جمهوریت چیست؟ گاهی فکر می‌کنیم که می‌خواهیم مثلاً فلان  آرمان یا قله‌ی بزرگ را فتح کنیم،  ملت هم باید بشود  تدارکات یا عقبه پشتیبانی ما؟ نه آقا!  همه با هم قرار است یک کاری بکنیم. ما یک  کاروان هستیم، یک  امّت هستیم. اصلاً نگاه دینی این است. مردم،  ابزار ما نیستند،  هدف ما هستند.

این، لوازمی دارد. او که  پیامبر خدا (ص) بود با مردم  مشورت می‌کرد، و به آن  عمل می‌کرد؛ مشورت‌هایی که گاهی در نهایت معلوم می‌شد  غلط بوده است. پیامبر خدا، که عقل کل است. در قصّه‌ی  جنگ احد، پیامبر مردم را جمع کردند فرمودند که چه کار کنیم؟ یک عده گفتند در  مدینه بایستیم، یک عده گفتند نه برویم در بیرون درگیر بشویم. خود پیامبر هم نظرشان این بود که بمانند در شهر، ولی نظر جمع را پذیرفتند. رفتند و شکست خوردند. پیغمبر می‌گفت  اجازه اشتباه  کردن دارید. یکی از مبانی جمهوری اسلامی این است که مردم  حق دارند اشتباه کنند.

می‌گوید «فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَکَ» (هود، 112) استقامت باکسانی که همراهت هستند. جامعه را با خود نگاه داشتن، با خود همراه کردن، وارد این کاروان کردن، با شتاب مناسب به سمت مقصد حرکت دادن، این است که کار پیامبرانه است وگرنه هر عارف و زاهدی، شخصاً ممکن است مقاماتی پیدا بکند.

جمهوریت در انقلاب اسلامی، هم  مبنا و هم  کاربرد دینی و انقلابی دارد.

جمهوریت، را ذیل  تواصی «تَواصَوا بِالحَقِّ و تَواصَوا بِالصَّبر» باید ببینیم، ذیل «لِتَعارَفوا» باید ببینیم. ذیل  تعاون باید ببینیم. «وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى‏» (مائده، 2)

ساز و کارهای جمهوریتی برای ما ساز و کارهای  مبارک هستند، چرا؟ چون در خدمت امور مقدس می‌توانند باشند.

 
مأموریت ما؛ دعوت

جمهوریت، آن‌قدری که من می‌فهمم یعنی  همه با هم بدانیم، همه با هم بخواهیم، همه با هم بتوانیم.
کار ما در این حوزه،  دعوت است!

«الَّذینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ وَ کَفى‏ بِاللَّهِ حَسیبا» (احزاب، 39) خداوند می‌فرماید که رساندن وظیفه‌ی شما است.  تبلیغ یعنی رساندن. حرف را برسانید.

قرآن می‌گوید می‌دانید چه کسی می‌تواند حرف حق را به مردم برساند؟ کسی که از خدا بترسد. «یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ» و از هیچ‌کس غیر از خدا نترسد. وقتی تو حرف را بخواهی برسانی به مردم، بروی با مردم مخاطبه و مفاهمه برقرار کنی، ملت را که خدا،  چوب خلق نکرده است! درست است دو تا  گوش دارند ولی یک  زبان هم دارند. حرف بزنی حرف می‌زنند. باید تو  آزاده باشی، باید  وام دار این و آن نباشی. باید ترسان از این و آن نباشی که بتوانی با او حرف بزنی و او در تو  صدق ببیند. خشیت از خدا، خشیت دیگران را از بین می‌برد.


 
تشکیلات؛ جایگزین همه چیز!

چون ما نمی‌توانیم خشیت خدا را داشته باشیم و خشیت دیگران را نداشته باشیم و صدق داشته باشیم. پس چه کار کنیم؟ می‌گوییم آقا همه‌ی ساز و کارها  تعطیل! ساز و کار  اقناع تعطیل!  تبیین تعطیل! اقناع، پَر، تبیین، پَر، تواصی، پَر. بصیرت‌بخشی، پَر. چه کار کنیم پس؟ آقا این مدل‌های جدید  چینی آمده است، دوستان ما که  اسکله های قاچاق دارند وارد کرده‌اند از  چین!

جمهوریت به جای این‌که مبنایش بشود استدلال و اقناع و تبیین و تبلیغات، -تبلیغات به معنای درستش نه به معنای پروپاگاندا و اغواگری، تبلیغات به معنای قرآنی؛ تبلیغ یک واژه ملکوتی است چه جایگزینش بشود؟  تشکیلات! یک مدل چینی برادران وارد کردند، تشکیلات می‌آوریم. تشکیلاتی رأی بدهید.

«... وَ لَوْ کانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشیرَتَهُمْ ...‏» (مجادله، 22)، اصلاً خدا می‌گوید  حزب الله کسی است که  عشیره ای و  قبیلگی عمل نمی‌کند. اینها می‌گویند نه!  خدا از حزب‌الله یک تعریف دارد، آن تعریف منسوخ‌شده است! ما تعریف تازه برایش داریم. وارد کردیم چینی‌اش را آوردیم. حزب‌اللهی چینی وارد کردیم عالی. جواب می‌دهد! بله.  دوپینگ یک بار، دو بار، سه بار جواب می‌دهد ولی یک بار هم آن‌چنان می‌خوری زمین که ربّت را یاد کنی.


 
الگوی حزب‌الّلابی جایگزین الگوی حزب‌الّلهی!

این "تشکیلات" ادعایی آقایان، یک  جنس بنجل چینی است که بر  اطاعت کور و  ابلهانه مبتنی است، می‌خواهند با قیافه‌های حق به جانب، با تیپ‌های ظاهرالصلاح،  تفکر ولایی را نابود کنند و نگاه بچگانه خودشان به تشکیلات و سازماندهی سیاسی را جایگزین همه‌چیز کنند. تفکر ولایی از جانب  حزب اللابی‌ها در همه کشور و از جمله در  مشهد در خطر است. تمام زندگی‌شان شده است لابی کردن و از این جلسه به آن محفل رفتن و سهم‌خواهی کردن و برنامه‌ریزی برای  حذف اصلح  در لیستها و جایگزین کردن به قول خودشان "حرف گوش کن‌ها"! و بعد همه را به  ضد ولایت فقیه بودن متهم کردن. خطر این جماعت ظاهرالصلاح و پرخسارت را باید با تبیین و آگاهی بخشی، دفع کرد.


احیای مسجد کرامت

این‌جا  مشهد است! 45 سال پیش علم‌دار تفکر و پرچم‌دار  روشنفکری دینی در این شهر، سیدعلی‌خامنه‌ای‌ها بودند! [صلوات حضّار] که قبل از این‌که بخواهند دستوری بدهند و ابلاغی بکنند،  مولد فکر بودند و تبلیغ می‌کردند.

هنوز که هنوز است آدم می‌خواند این کتاب  طرح کلی اندیشه‌ اسلامی در قرآنِ آقا را، تازگی را حس می‌کند. پیوند با حقیقت را در آن حس می‌کند، زنده کننده است. من پیشنهادم این است به همه‌ی بچه‌های مشهد، که  اولین کاری که در دستور کار قرار بدهند بعد از انتخابات، بازخوانی این کتاب باشد. طلبه‌ها و دانشجوهای حزب‌اللهی؛ هم خودشان این کتاب را بخوانند و هم  نهضت بازخوانی‌اش را در  مساجد مشهد راه بیاندازند

یک بار مرور کنیم. مطمئن شویم این دینی که ما داریم از آن حرف می‌زنیم، این انقلابی که ما داریم از آن حرف می‌زنیم، همان چیزی باشد که  آقا می‌گوید؛  یک  اشتراک لفظی نباشد، آن جهادی که شما می‌خواهید انجام بدهید آن جهدی، تلاشی و اقدامی که می‌خواهید بکنید، اگر جهت‌گیری‌اش درست نباشد واویلاست.
جریان ناب اسلامی،  تفکر روشنفکری دینی به معنای دقیق و درست خودش، یکی از مبادی مهمّش مشهد بوده! بعد در این مشهد یک عده بیایند بگویند تفکر تعطیل! تحلیل تعطیل! تبیین تعطیل! اقناع تعطیل !تشکیلات جایگزین همه چیز! بعد با  وقاحت انتظار داشته باشند که فرزندان خمینی، فرزندان خامنه‌ای این‌جا  خفه بشوند؟ در برابر یک چنین جریان منحطّ عقب‌مانده نان‌به‌نرخ‌روزخور متوهم قالتاقی سکوت کنند!؟ بدانند که پای‌شان را از گلیم‌شان درازتر کرده‌اند!

یادمان نرفته آقایان بالایش می نوشتند هوالمطلوب و اسمش را می گذاشتند لیست آقا! "لیست آقا" چه کسی بود؟ سر لیستش برادر گرامی جناب حجت‌الاسلام آقای  تیمورعلی عسکری مشاور محترم رییس فقید مجمع تشخیص بودند. حامیانش که بودند؟ می‌شود گفت؟ اجازه هست اسم بیاوریم؟ بگوییم چه نهادهایی پشت آن لیست جعلی بودند؟ جاعلان "لیست آقا!"  جرأت دارند امروز با بچه حزب اللهی های مشهد روبرو بشوند؟! این اتفاقات در همین شهر افتاده!

ما طرفدار  ولایت فقیه هستیم، فقیه یعنی چه!؟ فقاهت یعنی چه؟! فقاهت یعنی فهم!  فهم عمیق، فهم روشن، بیّن، وقتی می‌گویی ولی فقیه؛  باید فضا باز بشود، باید ملت احساس گشایش بکنند! چرا؟ چون یعنی  اقناع پیش آمد، فهم پیش آمد، ولایت فقیه برای ما این است. ما فهم‌مان این است که در ولایت فقیه  گشایش هست. نور هست.

حرکتی که باید آغاز بشود این است که تفکر روشن‌فکری دینی در مشهد تازه بشود. با همان قرائت آیت‌الله خامنه‌ای. در مشهد باید مسجد امام حسن‌ها و  مسجد کرامت‌ها احیا بشود. نرم‌افزار تفکر دینی در مشهد باید  تازه گردانی بشود. باید برگردد به مبانی دقیق فقاهتی خودش با قرائت مقام معظم رهبری. مشهد چه از جهت فضلا، چه از جهت مخاطبان این قابلیت را دارد. راهش چیست؟ ارجاع مسائل روز به مبانی و منابع معارفی قرآنی و ولایی. ونه تکنیک‌های  وارداتیِ چینی و انگلیسی و تایلندی و...

خود آقای  علم الهدی به نظرم خیلی از این جهت قابل استفاده است. مشروط به این‌که شما بروید و از ایشان بخواهید که آقا ما یک فضای مسجد کرامتی در مشهد کم داریم. آقای علم‌الهدی عالم خوش‌ذوقی است در استفاده از آیات و ادعیه و احادیث و این‌ها، تا برسد به خیلی از فضلایی که در مشهد هستند و باید اینها را آورد پای کار. آقای  نظافت یک جلسه سه چهار تا بحث مدیریتی گفت. حدیث خواند. با یک ذوق تبیینی قابل توجهی. خیلی شیرین بود من دیدم مدیرانی که در آن جلسه بودند واقعا استفاده کردند. ولی این‌ها جرقّه‌ای است. استمرار ندارد. باید تازه‌گردانی معرفتی نهادینه بشود.

برشی از سخنان وحید جلیلی در تشکل مردمی فتیه مشهد، 30 اردیبهشت (یک روز پس از انتخابات)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۶ ، ۱۹:۱۸
آشنا12

          

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ، خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ، اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ، الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ ...

معبود زمانی تو را دعوت به خواندن کرد که گوش دل تمامی محرومان تاریخ در انتظار شنیدن کلام تو لحظه می شمرد.

و تو، که با خواندنت سرنوشت تاریخ را رقم می زدی و کشتی جاودانه هدایت را بر زلال فطرت انسان های همیشه، بادبان می کشیدی.

تو خواندی، آنچنان رسا که خون در رگ های منجمد محرومین تاریخ دواندی.

تو خواندی، آنچنان شیوا که پشت خمیده مستضعفان با جوهر کلام تو استقامت یافت.

تو خواندی، آنچنان بلند که محکمترین ستون های ظلم در دورترین نقطه تاریخ از کلام تو لرزید.

و تو آنچنان استوار خواندی که از ورای مظلومیت چهارده قرن، اکنون ما کلام تو را از حلقوم فرزندت شنیدیم.

و گوش به زبان و جان به آوای تو سپردیم.

آنچه ما را از خواب غفلت دیرینه برانگیخت، آنچه گره در مشت های ما انداخت و آنها را به هم گره کرد،

آنچه فریاد مظلومیت ما را به آسمان پاشید،

آنچه رمق شکستن پایه های ظلم را در دست های ما انداخت،

همان کلام تو بود که از حنجره مبارک فرزندت طلوع کرد.*

                     


*کتاب خدا کند تو بیابی/سید مهدی شجاعی/شکوای سبز

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۳:۴۱
آشنا12

سلام

یه انتقاد صریح به خودم و امثال خودم بکنم و برم.

چهارسال می گذره و صدامون در نمیاد، اونوقت دم انتخابات که میشه تازه یادمون میفته باید بیفتیم دنبال درست کردن مبانی فکریمون و شناخت و در نهایت شناسوندن چیزایی که فهمیدیم به مردم برای یه انتخاب درست واسه جامعه ای که قراره مدینه فاضله امام زمان باشه. البته تاکید می کنم که همه این ها بدون تعصب بیجا و با چشم بازه ان شاالله.

خب بشر، چه کاریه؟ از این زمان چهار ساله درست استفاده کن، برنامه ریزی کن تو هر زمانی کدوم کار رو انجام بدی که الان دم انتخابات گرگیجه نگیری که چیکار کنم و چجوری به این همه کار برسم.

ان شاالله از همین امروز آدم شم.

اولین کاری هم که باید انجام بدم و خیلی وقته تو ذهنم می چرخه، خوندن تاریخ معاصره، ان شاالله زودتر شروع کنم.


پی نوشت: امیدوارم مثل قول های آخر ترم نشه که از ترم بعد شروع می کنم، دوباره ترم بعد همون آش و همون کاسه :)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۲:۰۳
آشنا12

و اما حق پدرت آن است که بدانی که او اصل تو است و تو شاخه و فرع او که اگر نمی بود تو نیز نبودی، پس هرگاه در خود چیزی دیدی که تو را شادمان ساخت، بدان که اصل آن نعمت را از پدر داری و خدای را بر آن سپاس گوی و شاکر باش ...*

  *رساله حقوق امام سجاد علیه السلام

بغض نوشت: چقدر سخته اولین عیدی که پدرت کنارت نیست، روز پدر باشه ...
   

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۶ ، ۱۲:۴۵
آشنا12

از میان تمامی فروع تنها حج حسین جان عالمی به فدایش- به ظاهر نیمه کاره مانده. و او روحی فداه- آن را رها کرده و به کربلا آمده است.

اما حسین درود خدا بر او- در شرایطی است که حج عادی نمی تواند گزارد. او با خانه راز نمی تواند گفت. او با منزل معاشقه نمی تواند کرد. چاره ای نیست جز آنکه از خانه به صاحبخانه درآید.

او از کعبه راه کج می کند اما نه به این دلیل که حج نکند یا نیمه کاره کند. او در جایی ایستاده است که حجی چون دیگر حاجیان او را راضی نمی کند.

او باید حجی کند که چشم بنیانگزار خانه خیره بماند و انگشت حیرت حج گزاران تاریخ در دهان.

او به دنبال کاملترین حج می گردد. برای کسی که خدا به زیارتش می آید و بر او سلام می کند، زائر خانه بودن قانع کننده نیست. استلام حجر الاسود هرچند دست دادن با خداست اما نه برای آنکه دست های خدا ملتهب در آغوش گرفتن اوست. او مشتاقانه به دیدار صاحبخانه می شتابد بی آنکه هیچ یک از رموز دیدار خانه را فرو گذارد.

زیارت خانه را به لباس احرام باید آمد.

حسین سلام محرمان واقعی بر او- در میقات نینوا به لباس سرخ نادوخته عشق محرم می شود و تازه این احرام نیز همه احرام او نیست. آن لباس کرباسی سپید که از فاطمه (س) به یادگار مانده است چطور؟ شاید، اما او را غیر از همه این احرام ها احرام دیگری است. احرام سرخی که در قتلگاه تن پوش حسین می شود.

حاجیان، لبیک را از میقات آغاز می کنند و کعبه را که می بینند لب فرو می بندند.

شاید بتوان دریافت که حسین سلام دلسوختگان بر او- لبیک را از کجا آغاز کرده است، اما کسی نمی داند که او در کجا لب از لبیک فرو بسته است. چه دیده است که نیاز به لبیک را مرتفع دانسته است.

حاجیان به خانه که می رسند پاسخ آمدم به درخواست بیا- را که دیگر تکرار نمی کنند. او در کجا، به کجا رسیده است که آمدم را در حنجره فرو خورده است. او چه دیده است؟ این را نمی دانم و طواف حسین را سلام الله علیه- یا بیانش را نمی توانم.

بعد از طواف و قبل از سعی نوشیدن از آب زمزم مستحب است. این را هم نمی دانم او چه کرده است.

حسین جان ساعیان مخلص به فدایش- در میان صفا و مروه سعی نمی کند. سعی او میان خیمه و میدان است، در زیر شعله های سوزان آفتاب.

زمان کوتاه است و خدا در انتظار، و عاشقی که چنین معشوقی را در انتظار دارد چگونه چون همه و همیشه عمل کند؟ بوی معشوق آنچنان در شامه عاشق پیچیده است که ترتیب و توالی نمی شناسد چه باک اگر قربانی و حلق قبل از وقوف در عرفه باشد.

اگر از اصطکاک پای اسماعیل آب جاودانه زمزم جوشیده است؛ از اصطکاک پای اصغر تشنه در کربلا خون جاودانه می جوشد. اینجا نه زینب و اصغر و حسین سلام الله علیهم- به آب متقاعدند و نه خدا راضی می شود که بر آتش عشق دلسوختگان، آب بریزد. حسین به یاد دارد که خدا قربانی را از ابراهیم نپذیرفته است و یکی از نگرانی های عظیم حسین در عاشورا همین است. به همین دلیل آنگاه که اسماعیل حسین روحی فداه- از آغوش پدر به آغوش خدا عروج می کند و قربانی قبول درگاه می افتد حسین سلام فرزانگان تاریخ بر او- شاید از شعف، خون از گلوی کودک شش ماهه بر می دارد و به آسمان می پاشد.

و اکنون نوبت تقصیر است. زدن موی سر و گرفتن ناخن، حلق و تقصیر من و شماست.

حسین درود ابراهیم بر او و سلام اسماعیل- آنچنان عاشق است که ناخن نمی گیرد انگشتر می گیرد یا می دهد، نمی دانم- انگشتری مزین به خون و انگشت.

نعوذ بالله زنان مصر با دیدن یوسف به جای ترنج دست ها ببرند و این عاشق ترین تاریخ در دیدار با خدا به جای ناخن انگشت ندهد؟ حاشا و کلا.

حلق من و شما تراشیدن موست، آتش عشق جانش را گداخته و خاکستر کرده است که موی از سر نمی شناسد. او از حنجره حلق می کند و محاسن سپید به سرخی خون حلق می آراید.

حسین حلق و تقصیر هم کرده است اما سعی هنوز نیمه کاره است. آتش اشتیاق، جگر حسین سلام الله علیه- را کباب کرده است. بار آخر سعی را چگونه به انجام رساند؟! ملکوتیان خیمه حسین جان عالمی به فداش- گمان برده اند که حسین در صفای قتلگاه مانده است، آنگاه که بار آخر سعی را ذوالجناح بی حسین آمده است.

ولی ... اما ... آن لحظه که سر حسین هروله کنان بر بالای نیزه ها درخشید دریافتند که نه، بار آخر را حسین شمع جاودان آفرینش- سر جدا، پیکر جدا، اخگر جدا، مجمر جدا، سعی می کند، بند از بند استخوان عاشق دلسوخته در این سعی جدا گشته است.

یا لیتنی کُنتُ مَعَک فاَفوزَ فوزاً عظیماً.*

سید مهدی شجاعی کتاب خدا کند تو بیایی حج حسین (ع)

 

*متن رو عینا کپی کردم که امانت رعایت شه، وگرنه جرات به زبون اوردن جمله آخر رو ندارم ...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۵ ، ۲۳:۱۷
آشنا12

دختربچه: می خواااااااااااام!

مادر: عزیزم این به درد شما نمی خوره.

دختر بچه: ولی من می خوااااااام!

مادر: خوشمزه تر از اینو خونه داریم ...

(صحبت مادر تمام نشده، دختر بچه با بغض): آخه من دوسش دارم مامان، لطفا!

مادر: مامان جان آدم هر چیزی رو که دوس داره و می خواد که براش خوب نیست. می دونم خوشمزه اس، ولی ضرر داره...

(گریه دختر بچه) : تو دوسم نداری ...

مادر: مامانی من یه دنیا دوسِت دارم، اما این واست خوب نیست. می خوای بریم پارک و .....

 

چقدر شبیه دنیای ما بزرگترهاست. یه وقتایی واسه داشتن چیزایی که دوسشون داریم چقدر پافشاری می کنیم. حتی گریه و قهر کردن با خدا. حتی رسیدن به این نتیجه که خدا نمی بینتمون، دوسمون نداره، صدامونو نمی شنوه و ...

حواسمون نیست که " آدم هر چیزی رو که دوس داره و می خواد که براش خوب نیست..."

یاد این جمله افتادم که "علاوه بر اعتقاد، به خدا اعتماد کنیم!". یه وقتایی به زبون میگیم که اعتقاد داریم، اما وقتی شرایط یه کم سخت میشه، همه چی یادمون میره و با خدا قهر می کنیم. یه کم به حکمت خدا اعتماد کنیم، به اینکه وقتی چیزی می خوایم و نمیده بهمون، خساست خدا نیست، بی توجهیش نیست، درک نکردنمون نیست که وقتی خودش ما رو آفریده، بهتر از هر کسی می دونه ظرفیتمون چقدره. که "لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفسًا إِلّا وُسعَها" (1)

وقتی به حکمت این مادر ایمان داریم که وقتی به دخترش میگه نه، خیرش رو می خواد، چرا به حکمت خدا ایمان ندارم؟

و در آخر:

...اما هرگز نباید از تأخیر در اجابت دعا مأیوس گردى زیرا بخشش به ‏اندازه نیت است‏. گاه می ‏شود که اجابت‏ به تأخیر می افتد تا اجر و پاداش و عطاى در خواست ‏کننده بیشتر گردد و گاه می شود که در خواست می کنى اما اجابت نمی گردد درحالی که بهتر از آن به زودى، و یا در موعد مقررى به تو عنایت‏ خواهد شد و یا اینکه‏ به خاطر چیز بهترى این خواسته‏ ات بر آورده نمی شود زیرا چه بسا چیزى را می خواهى که اگر به تو داده شود موجب هلاکت دین تو می ‏شود. روى این اصل، ‏باید خواسته تو همیشه چیزى باشدکه جمال و زیبائیش برایت‏ باقى و وبال و بدیش از تو رخت ‏بربندد، مال براى‏ تو باقى نمی ماند و تو نیز براى آن باقى نخواهى ماند...(2)

و اینکه حواسمون به خواسته هامون باشه:

آیت الله فاطمی نیا:

«ان الله علی کل شی قدر»

«حقا و تحقیقا خداوند بر هر کاری قدرتمند می باشد»

آنها که دارای مقامات عالیه و کرامات هستند این مطلب را با تمام وجودشان باور کرده اند، خدا را امتحان نمی کردند! باید با یقین دعا کنیم ، درخواست و دعاها نباید از روی امتحان کردن باشد، بلکه باید از روی یقین و باور و از سویدای جان باشد.

 روایت است که وقتی دعائی می کنی، حاجت را در در ببین.

 

حاج آقا مجتبی:

«رُوِیَ عن رَسوُلِ‏ الله(صل‏ الله ‏علیه‏ و‏ آله‏ و سلم) قال: لا تَدعُوا عَلی اَنفُسِکُم اِلّا بِخَیر»؛

 وقتی برای خودت دعا می‏کنی، از خدا خیر بخواه نه شرّ! نفع بخواه نه ضرر! رفع ضرر بخواه نه جلب ضرر! «لا تَدعُوا عَلی اَنفُسِکُم اِلّا بِخَیر»؛ 

این تعبیر، استثنا از نفی است، یعنی بی ‌برو برگرد باید همین باشد، «فَاِنَّ المَلائِکَه یؤَمِّنون عَلی ما یَقوُلوُن»؛ تا دعا می‏ کنید، فرشتگان بلافاصله می‏گویند: آمّین! 

فهمیدی چه‌کار کردی؟ آن‌ها می‏گویند: آمّین! بعد هم تو پشیمان می‏شوی!

 

1: سوره بقره آیه 286

2: نهج البلاغه، وصیت نامه مولا علی علیه السلام به امام حسن مجتبی علیه السلام، ترجمه آیت الله مکارم شیرازی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۵ ، ۱۲:۵۴
آشنا12

نمی دونم چرا آرامش تیکه گمشده ی جوونای نسل امروزمونه، جوونایی که تو دوره بعد از جنگ به دنیا اومدن، نه سختی های اون دوران رو کشیدن، نه استرس این رو تجربه کردن که وقتی واسه خرید نون میرن تا سر خیابون، می تونن دوباره برگردن و خانوادشون رو ببین یا نه، دورانی که آدما وایمیسادن تو صف کوپن و نفت و ... تا با همون یه ذره درآمدشون بتونن زندگیشون رو بچرخونن.

اما با این حال کمتر آرامش خواستن رو از زبون آدم بزرگا شنیدم تا جوونای هم دوره ای خودم

نمی دونم چرا ماها اینقدر محتاج آرامش شدیم

دنبال چی هستیم که آرامشون اینجوری سلب شده

وقتی میشینم پای حرفای بزرگترا که خیلی از اتفاقات تاریخی رو که ماها تو کتابا خوندیم، اونا باهاشون زندگی کردن، می‌بینم وقتی هم که تو سخت ترین شرایط زندگی بودند باز هم یه شیرینی آرامشی رو می تونی تو خاطراتشون پیدا کنی. خیلی جاها به شخصه این آرامش رو تو تعریف کردناشون حس کردم. از خاطرات قشنگ! وضعیت قرمز که کل محل جمع میشدن تو پناهگاه و بگو و بخند هایی که تو اون شرایط داشتند. از خوشحالیشون موقع تعطیل شدن مدارس موقع موشک بارون تهران و رفتن دسته جمعی فامیل به شهرستان و خوش و بش هاشون تو مسیر. از برف های تا زانو و بخاری نفتی و تعطیل نشدن مدارس تو اون وضعیت برف.

وقتی با خاطرات نسل امروز حتی خاطره تعریف کردنای خودم مقایسه می‌کنم می بینم چقدر ماها کمبود آرامش داریم. وقتی از سال های دبیرستانم تعریف می کنم، خاطرات آزاردهنده زودتر از خاطرات شیرین به ذهنم میاد. وقتی به دانشگاه فکر می کنم یاد روزهای غم انگیزش آزارم میده، وقتی به ازدواج فکر می کنم، فقط سختی هاش به ذهنم میرسه و ...

بعضی وقتا فکر می کنم ماها عادت کردیم قفل شیم روی خاطرات بدمون. فراموش کنیم اون خوش گذرونی هایی که با دوستامون داشتیم، فراموش کردیم اون حس قشنگی که موقع قبولی دانشگاه یا فارغ التحصیلی داشتیم. فراموش کردیم چقدر گفتیم و خندیدیم و تو سر و کله هم زدیم. ماها یاد نگرفتیم خاطراتمون رو قشنگ تعریف کنیم. جوری که به تلخی هاشم بتونیم بخندیم. نه اینکه خودمونو گول بزنیم، نه. ولی یاد بگیریم که این خاطرات هر جوری هم که بوده، الان گذشته. با یادآوری میزان غم انگیز بودن اونا چیزی حل نمیشه. یاد یه جک افتادم که می گفت امروزه آدم جرات نمی کنه با کسی درد و دل کنه، تا طرف بهت ثابت نکنه از تو بدبخت تره، بی خیالت نمیشه. واقعا زندگی نسل امروز ما همین شده. با خودمون لج کردیم، به همه می خوایم ثابت کنیم ما خیلی درد کشیدیم. ما خیلی تنهاییم، زجر کشیدیم. خب به فرض که ثابت کردیم، که چی؟

خودمونو از زندگی عادیمون محروم کردیم، از تلاش، پیشرفت و هممون افتادیم تو مد افسردگی و تنهایی. و آخرش میگیم ماها آرامش نداریم و آرامش میشه یه تیکه از هزاران تیکه گم شده ی زندگیمون. اگه به این باور برسیم که این ماییم، خود خود ماییم که می تونیم به زندگیمون آرامش بدیم، نه کس دیگه ای، نه خانواده، نه دوست، نه حتی شاهزاده و پری رویایی ای که قراره در آینده بیاد خوشبختمون کنه. باور کنیم که تا خودمون نخوایم هیچ کس نمی تونه خوشبختمون کنه، آروممون کنه، آرامش رو بهمون برگردونه.

چند وقت پیش، از یه آقای سخنرانی شنیدم که کی گفته شما فقط با ازدواج خوشبخت میشید؟ شما تا نتونید خودتون رو خوشبخت کنید، تا نتونید خوشبخت زندگی کنید، هیچ وقت نمی تونید کس دیگه ای رو خوشبخت کنید. حضرت معصومه هیچ وقت ازدواج نکردند اما الگوی کامل مسلمانانند. با اون همه دانش و کمالات. نه اینکه ازدواج خوب نباشه، خیر، واجبات دینه و کلی هم سفارش شده، اما هم کفو ایشون کسی نبود. حالا چون ایشون ازدواج نکردن بگیم خوشبخت نبودن؟ موفق نبودن؟

ناخودآگاه الان یاد آسیه افتادم، همسر فرعون. کسی که تو کاخ فرعون زندگی می کرد، نزدیک ترین شخص به فرعون بود. اما در قرآن الگوی همه مسلمانان، مرد و زن، معرفی میشن. حالا اگه من بودم: «وای شوهرم که کافره، من نمی تونم جلوی شوهرم وایسام، حالا چیکار کنم، چقدر بدبختم، خدا دیگه از من انتظار نداره بندگی کنم و ...»

این یه جمله رو هم بگم و تمومش کنم، آرامش با یک جا نشستن و منتظر موندن و دست به دعا بالا بردن بدست نمیاد. خود خدا میگه من احوال قومی رو تغییر نمیدم مگر اینکه خودشون بخوان. پس خیالم راحت، تا خودم نخوام، خودم تلاش نکنم، کار مفیدی که فقط خودم و خدا می دونیم انجام ندم، حالم خوب نمیشه، آرامش پیدا نمی کنم.

و در آخر بعد از این همه من! من! کردن بگم که هروقت تمام تلاشم رو کردم و باز حالم خوب نشد، حواسم به این تیکه از خطبه مولا باشه که ...

                       


یاعلی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۵ ، ۱۷:۰۱
آشنا12

اولین راه پیوند دل با خدا ترک گناه است. بعد از ترک گناه، انجام واجبات، و از همه‌ی واجبات مهمتر، نماز است.

«و اعلم انّ کلّ شی‌ء من عملک تبع لصلاتک»؛ همه‌ی کار انسان تابع نماز است. نماز را به وقت بخوانید، با توجه و با حضور قلب بخوانید.

حضور قلب یعنی بدانید که دارید با یکی حرف میزنید؛ بدانید یک مخاطبی دارید که دارید با او حرف میزنید. این حالت را اگر در خودتان تمرین کردید، اگر توانستید [در ایام جوانی] این تمرکز را ایجاد کنید، تا آخر عمر این برای شما می ماند. اگر حالا نتوانستید - همان طور که گفتم - بیست سال بعد سخت است، بیست سال بعدش سخت‌تر است؛ بعد از آن، کسی اگر از قبل نکرده باشد، خیلی خیلی سخت است. از حالا عادت کنید این تمرکز را در حال نماز در خودتان ایجاد کنید و به وجود بیاورید. آن وقت این آن صلاتی است که: «تنهی عن الفحشاء و المنکر». «تنهی» یعنی شما را نهی می کند؛ معنایش این نیست که مانعی جلوی شما می گذارد که شما دیگر نمی توانید گناه کنید؛ نه، یعنی دائم به شما می گوید گناه نکن. خوب، روزی چند نوبت از درون دلِ انسان به او بگویند گناه نکن، گناه نکن، انسان گناه نمی کند. این نماز است.۱۳۸۹/۰۵/۳۱رهبر معظم انقلاب

بیانات در دیدار دانشجویان در یازدهمین روز ماه رمضان



دل نوشت1: گاهی اینقدر از خودم و گناهام کلافه میشم که نمی دونم کجا فرار کنم از دست من! دلم به همین نماز دست و پا شکسته ام خوشه که نجاتم بدی ...
دل نوشت2: چه حال غریبی داره این جمله "اعوذ بالله من شر نفسی ..." از خودت فرار کنی و بری تو آغوش اونی که تو رو بهتر از خودت می شناسه ...

خوشا نماز و نیاز کسی که از سر درد
به آب دیده و خون جگر طهارت کرد...



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۵ ، ۱۹:۲۴
آشنا12

گاهی آنقدر دلتنگ دیگران می شوم که لحظه به لحظه جستجویشان می کنم

از هر طریقی شده سعی می کنم خبری بگیرم

ثانیه به ثانیه انتظار می کشم به امید کوچکترین خبری

اما ...

تا به حال یکبار، حتی یکبار به اندازه دوست داشتنی هایم، انتظارت را کشیده ام آقا؟

شرمنده ام آقا ...


دعای فرج


ما مشق غم عشق تو را خوش ننوشتیم
اما تو بـکش خط به خـطای همه ی مـا*

پ.ن1: موقع خوندن این دعا خجالت می کشم... واقعا بزرگی مصیبت و قطع شدن امید و ... رو حس می کنم یا درگیر روزمرگی های زندگی ام؟
پ.ن2: شیخ طوسى رحمة اللّه فرموده: هنگام اجابت دعا ساعت آخر روز جمعه تا غروب آفتاب است، سزاوار است مؤمن در آن ساعت بسیار دعا کند.
و روایت شده: ساعت اجابت دعا، هنگامى است که نیمى از خورشید غروب کرده باشد، و نیمه دیگر آن در مغرب دیده شود.
حضرت فاطمه علیها السّلام در آن هنگام دعا مى کرد، بنابراین دعا در آن ساعت مستحب است.
و دعایى را که از پیامبر صلى اللّه علیه و آله روایت شده مستحب است در ساعت اجابت دعا بخواند.
و آن دعا این است:

سُبْحَانَکَ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ یَا حَنَّانُ یَا مَنَّانُ یَا بَدِیعَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ یَا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِکْرَامِ
پاک و منزّهى، پرستیده اى جز تو نیست، اى پرمهر اى بخشایشگر، اى پدیدآوردنده آسمانها و زمین، اى داراى بزرگی و کرم.

*فاضل نظری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۹۵ ، ۱۹:۴۲
آشنا12

ساقی به نور باده برافروز جام ما                                    مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما

ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم...



عید همگی مبارک :)


عن عبدالله بن سنان قال :قال ابا عبد الله علیه السلام:
سَتُصِیبُکُمْ شُبْهَةٌ فَتَبْقَوْنَ بِلَا عَلَمٍ یُرَى وَ لَا إِمَامٍ هُدًى لَا یَنْجُو مِنْهَا إِلَّا مَنْ دَعَا بِدُعَاءِ الْغَرِیقِ قُلْتُ وَ کَیْفَ دُعَاءُ الْغَرِیقِ قَالَ تَقُولُ یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ فَقُلْتُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْاَبْصَارِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مُقَلِّبُ الْقُلُوبِ وَ الْاَبْصَارِ وَ لَکِنْ قُلْ کَمَا اَقُولُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ.(بحارالانوار ج52 ص148)


یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ

حافظ ز دیده دانه اشکی همی‌فشان

باشد که مرغ وصل کند قصد دام ما...


اللهم عجل لولیک الفرج و جعلنا من خیر انصاره و اعوانه ...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۵ ، ۱۹:۲۲
آشنا12

پدر به علی اکبر گفت:«پیش رویم، مقابل چشمانم راه برو!»

و او راه رفت. چه می گویم؟ راه نرفت. ماه را دیده ای که در آسمان چگونه راه می رود؟ چطور بگویم؟ طاووس خیلی کم دارد.

اصلاً گمان کن که سرو، پای راه رفتن داشته باشد! نه، پای راه رفتن نه، قصد خرامیدن داشته باشد.

… و حسین سر به آسمان بلند کرد و گفت:« شاهد باش خدای من! جوانی را به میدان می فرستم که شبیه ترین خلق به پیامبر توست در صورت، در سیرت، در کردار، در گفتار و حتی در گامهای رفتار. تو شاهدی خدای من که ما هر بار برای پیامبر دلتنگ می شدیم، هر بار دلمان سرشار از مهر پیامبر می شد، هر بار جای خالی پیامبر جانمان را به لب می رساند، هر بار آتش عشق پیامبر، خرمن دلمان را به آتش می کشید، به او نگاه می کردیم. به این جوان که اکنون پیش روی تو راه می رود و در بستر نگاه تو راهی میدان می شود.»...*

*کتاب پدر عشق و پسر-سید مهدی شجاعی/کپی شده از وبلاگ وادی



روزتون مبارک :)



ای سـرو نـاز حُـسـن کــه خـوش می‌روی بـه نـاز

عـشّــاق را بـه نــاز تــــو هـر لـحـظـه صــد نـیـــاز

فـرخـنــده بـاد طـلـعـــت خـوبـت کـــــــــــه در ازل

بُــبـْْـریـده‌انــد بــر قــــد ســروت قـبــــای نـــــــــاز

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۰:۴۹
آشنا12
آقا جان دلتنگتونم ...


لیاقت می خواد مهمون شما بودن ...
دلم هوای نشستن رو به روی ایوون طلا رو کرده ...
زل بزنم به ایوون طلا و بی صدا، اشکام بریزن و حرفامو جا بذارن تو صحن حرمتون ...


دل نوشت:
حــدیث دوست نگــویم مگر به حضــرت دوست
 کــــــــه آشنــــا سـخـــــن آشنــــا نگـــــــه دارد ...

آقا جان من شیعه بودن بلد نیستم، شما که مهمون نوازی خوب بلدید ...


السلام علیک یا ابا الحسن یا علی بن موسی ایها الرضا یا ابن رسول الله
یا حجه الله علی خلقه یا سیدنا و مولانا
انا توجهنا و استشفعنا و توسلنا بک الی الله و قدمناک بین یدی حاجاتنا
یا وجیها عندالله اشفع لنا عندالله
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۲:۵۹
آشنا12



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

قسم به روز در آن هنگام که آفتاب بر آید (و همه جا را فرا گیرد). (۱)
وَالضُّحَى ﴿۱﴾


و سوگند به شب در آن هنگام که آرام گیرد.(۲)
وَاللَّیْلِ إِذَا سَجَى ﴿۲﴾


که خداوند هرگز تو را وانگذاشته، و مورد خشم قرار نداده است.(۳)
مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَى ﴿۳﴾


سوره ضحی-آیات 1 تا 3


پ.ن:

در ره عشق نشد کس به یقین محرم راز

هرکسی برحسب فکر گمانی دارد



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۵۳
آشنا12