به امید آشنایی

هر چیز که در جستن آنی، آنی

به امید آشنایی

هر چیز که در جستن آنی، آنی

به امید آشنایی

کتابی که تورق می کنم...
"سعادت و شقاوت انسان"

۹۱ مطلب با موضوع «آشنا نوشت» ثبت شده است

به نام نامی سر، بسمه تعالی سر
بلندمرتبه پیکر، بلندبالا سر

قسم به معنی لایمکن الفرار از عشق
که پر شده است جهان، از حسین سرتاسر


دردست داعش اسیر باشی و بدانی که تا چند لحظه دیگر شهید خواهی شد
اما چنان محکم و استوار بایستی که صلابتت، تن دشمنانت رابه لرزه در بیاورد!


نمی دانم چرا این آخرین عکست برایم روضه مصور شده است هرکار می کنم این تصویر از ذهنم بیرون نمی رود...

آن دود و آن چادر سفید در پس زمینه عکس، دلم را به عصر عاشورا و  روضه غارت خیمه ها می برد.

چقدر خنجر این تکفیری بر روی بازوی راستت و آن دستار سرخ و آن چهره کریه اش مرا به یاد شمر می اندازد ....

اگر جویای احوالات هم ولایتی هایت باشی عرض کنم وقتی اسیر شدی هیچ کس برایت هشتک FREE_MOHSEN#  را ترند نکرد اما تو به دل نگیر راستش را بخواهی اصلا کسی خبر نداشت که تو صدها کیلومتر آن طرف تر، داری برایشان می جنگی ...


... بگذار اعتراف کنم هیچ چیزی در آخرین عکست به اندازه رگ های ورم کرده گلویت، دلم را آتش نزد!


شهادتت مبارک آقا محسن ...

۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۶ ، ۱۱:۳۷
آشنا12
گاهی می لرزی
می ترسی
مثل بچگی ها

این بار نه از تاریکی حیاط خانه
که از تاریکی حیاتت تا به امروز

نه از مردن جوجه هایت
که از مردن روح خودت

این روزها هیچ چیز آرامت نمی کند
حتی هوس دعای کمیل روز چهارشنبه

این روزها تشنه ای
تشنه ی یک لحظه آدم بودن، یک لحظه با خدا بودن
له له می زنی برای هزارم لحظه، حس گرمای آغوش خدا

این روزها می لرزی
می ترسی
می ترسی به جای جوجه هایت، انسانیتت مرده باشد
می ترسی مسخ شده باشی
می ترسی مصداق "کالانعام بل هم اضل" باشی

لرزش دست این روزهایم عصبی نیست
از ترس است
این روزها می ترسم
از اعماق وجودم
...



پی نوشت: گاهی دلت می خواهد نظم دنیا را بهم بزنی، نظم وبلاگ که پیش کش...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۲۴
آشنا12

چند وقتیه خیلی خواستگاری میرم. فقط یه کم "مطلوب" فرق داره.

یه "مطلوب" خاصی مدنظرمه که هرجایی پیداش نمی کنم، و اونایی که پیدا می کنم، من مطلوب خاصشون نیستم.

واسه ی همین خیلی با وسواس انتخاب می کنم و بعد تماس می گیرم و قرار میذاریم که ببینیم می تونیم با هم کنار بیایم یا نه، چه چیزهایی برای من خیلی مهمه و اگه اونا رعایت نشه نمی تونم ادامه بدم و بالعکس.

تو این مدت، بالاخص بعد از عید، خیلی جاها رفتم، به جز چند مورد خاص، همشون همونی بودن که همیشه آرزوشو داشتم، بالاخص این مورد یکی مونده به آخر که نزدیک مترو شریف بود.

بگذریم از اینکه همشون قرار بود زنگ بزنن و به علت های مختلف زنگ نزدن، به جز چند مورد که حداقل گفتن چرا به درد هم نمی خوریم. اکثرا هم به خاطر رشته دانشگاهیم بوده و اینکه این نوع تجربه رو ندارم ...

حقیقتش این آخریا خیلی بهم فشار میومد که اینجا جای گله گذاری نیست، اما هربار یه چیزی یاد می گیرم.

مثلا بار آخر که چند روز پیش بود، درباره چیزهایی که خیلی برام مهم بود حرف زدم که مهترینش نظم و تعهد بود. چند دقیقه ای گذشت و خانم ازم پرسیدن که خب، شما که اینقدر علاقه مند به این نوع شغل هستید، فرض کنید استخدام شدید، اگر چند ماه بعد یه پیشنهاد بهتر بهتون شد تو زمینه رشته و کاری که داشتید با پرستیژ کاری خیلی بالاتر، مثلا تدریس تو دانشگاه یا یه استخدام تو یه شرکت بهتر از اینجا، حاضرید برید؟ اسم تدریس که اومد از خود بی خود شدم و خیلی ریلکس و با هیجان گفتم واقعا نمی تونم از تدریس بگذرم. یه دفعه به خودم اومدم و دیدم خانمه خیلی متعجب نگام میکنه، هر کاری کردم که یه جوری حرفمو پس بگیرم و درستش کنم نشد که نشد، (اگه بدترش نکرده باشم).

بعدش فکر کردم خیلی وقتا اونی نیستم که ادعام میشه، در عرض چند دقیقه "حرف متعهد بودنم" رو به "رویای یه موقعیت بهتر" فروخته بودم. همیشه تو موقعیته که آدما خودشون رو نشون میدن، وگرنه حرف زدن که خیلی راحته، به قول یه دوستی


"عاشق طرز فکر آدم ها نشید.

آدم ها زیبا فکر می کنند...

زیبا حرف می زنند...

ولی زیبا زندگی نمی کنند."


سر این مصاحبه کاری واقعا به این نتیجه رسیدم چقدر سنخیت دارم با این جملات ...


پی نوشت 1: واقعا حس خواستگاری رفتن بهم دست داده سر این مصاحبه کاری رفتن های مداوم این مدتم.

پی نوشت 2: خانم ها لطفا زودتر جواب خواستگارهاتون رو بدید، انتظار خیلی سخته، اگر هم جوابتون منفی بود بازم بگید ملت منتظر نمونن، زورم به این شرکت ها نمیرسه که بگم بابا نمی خواین بگین حداقل اینقدر انتظار نکشم ، ولی زورم به شما که میرسه (زور نه، خواهش)  :))


۸ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۶ ، ۰۱:۲۷
آشنا12


عشق رسوایی محض است که حاشا نشود
عاشقی با اگر و شاید و اما نشود

شرط اول قدم آن است که مجنون باشیم
هر کسی دربه در خانه ی لیلا نشود

دیر اگر راه بیفتیم ، به یوسف نرسیم
سر بازار که او منتظر ما نشود

لذت عشق به این حس بلاتکلیفی ست
لطف تو شاملم آیا بشود؟ یا نشود؟

من فقط روبه روی گنبد تو خم شده ام
کمرم غیر در خانه ی تو تا نشود

هرقدر باشد اگر دور ضریح تو شلوغ
من ندیدم که بیاید کسی و جا نشود

بین زوار که باشم کرمت بیشتر است
قطره هیچ است اگر وصل به دریا نشود

مرده را زنده کند خواب نسیم حرمت
کار اعجاز شما با دم عیسا نشود

امن تر از حرمت نیست ، همان بهتر که
کودک گمشده در صحن تو پیدا نشود

بهتر از این ؟ که کسی لحظه ی پابوسی تو
نفس آخر خود را بکشد پا نشود

دردهایم به تو نزدیک ترم کرده طبیب
حرفم این است که یک وقت مداوا نشود!

من دخیل دل خود را به تو طوری بستم
که به این راحتی آقا گره اش وا نشود

بارها حاجتی آورده ام و هر بارش
پاسخی آمده از سمت تو ، الّا نشود

امتحان کرده ام این را حرمت ، دیدم که
هیچ چیزی قسم حضرت زهرا نشود

آخرش بی برو برگرد مرا خواهی کشت
عاشقی با اگر و شاید و اما نشود...
محمد سولی


🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹عیدتون مبارک🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

ان شاالله زیارت عیدی بگیرین :)


دلتنگ نوشت: از دو سال پیش تا حالا، علامت وسط مفاتیحم مونده رو "وداع با امام رضا"، هنوز جرات نکردم از آخرین باری که از زیارت برگشتم، علامت رو جا به جا کنم ...

دلتنگی زیاده آقا، جای گفتن نیست...
۷ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۳۱
آشنا12

تو هیچ انتخاباتی رای نمیده. نه ریاست جمهوری، نه مجلس، نه شورای شهر، نه هر انتخابات دیگه ای. کلا از بیخ و بن با حکومت و نظام جمهوری اسلامی مشکل داره. وقتی صحبت های آقا از تلویزیون پخش میشه، وسط مهمونی هم که باشه، شبکه رو عوض می کنه. با اینکه رای نمیده ولی موقع انتخابات ترجیح می داد روحانی رای بیاره.

الان رو نمی دونم اما قبلا معتقد بود آمریکا ستیزی جمهوری اسلامی چیزی جز توهم توطئه نیست.

با این اوصاف امروز داشت درباره مسائل ایران صحبت می کرد. می گفت: «الان روحانی و خامنه ای شدن دو تا قطب تو یه نظام. با اینکه اصلا از خامنه ای خوشم نمیاد، ولی به هر حال رئیس یه کشوره، یه رئیس جمهور باید خیلی احمق باشه که رو در روی گنده کشورش وایسه. با این رفتارا واقعا فکر نمی کنه دشمن سو استفاده می کنه و اتحاد و امنیت کشور از بین میره؟ واقعا فکر نمی کنه با این وضع آمریکا پررو تر میشه و بیشتر از قبل دشمنی می کنه و ...»


پی نوشت 1: خدا عقل بده به هممون.

پی نوشت 2: آدما اشتباه می کنن، قبول! همه چی رو فراموش می کنیم، باشه! خشونت طلب بودن و بی سواد و بی شناسنامه و ... رو یادمون میره، ولی دیگه وقتی می بینین یه کاری اشتباهه قبول کنین، دیگه خودتون رو توجیه نکنید، بذارید همه کنار هم واسه رشد و پیشرفت بیشتر کشور تلاش کنیم نه اینکه یه عده واسه رسیدن به قدرت و ثروت و چیزهایی که خودشون بیشتر بهش فکر کردن، هر کاری دوس دارن با این مملکت بکنن، چیزی از برجام و 2030 و توتال و تحریم های جدید و ... نگذشته، قبول کنید اشتباه بوده!!! توجیه نکنید. با هر چی مشکل دارین،با هرکی مشکل دارین، الان وقت تلافی نیست، بحث مملکته، بحث ملت ایرانه.

پی نوشت 3: بی ادبی های متن از حقیر نیست، عینا نقل کردم.



عکس نوشت: اولین نتایج جستجوی گوگل رو ببینید که کدوم سایتا هستن؟

دیگه کار از زنگ خطر گذشته ...

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۶ ، ۰۰:۴۹
آشنا12

با لب سرخت مرا یاد خدا انداختی

روزگارت خوش که از میخانه، مسجد ساختی


روی ماه خویش را در برکه می‌دیدی ولی

سهم ماهی‌های عاشق را چه خوش پرداختی


ما برای با تو بودن عمر خود را باختیم

بد نبود ای دوست گاهی هم تو دل می‌باختی


من به خاک افتادم اما این جوانمردی نبود

می‌توانستی نتازی بر من، اما تاختی


ای که گفتی عشق را از یاد بردن سخت نیست

«عشق» را شاید، ولی هرگز «مرا» نشناختی

فاضل نظری


بی ربط نوشت: آدم ها تو شرایط مشابه رفتار های متفاوتی رو از خودشون نشون میدن،

                   یکی جواب نه می شنوه و چهار سال صبر میکنه ...

                   یکی هم بعد چهار سال برمی گرده و جواب نه می شنوه و چهار ماه بعد با یکی دیگه عقد می کنه :)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۵۳
آشنا12

بسم الله الرحمن الرحیم


🎀دختر است دیگر ، دخترانه هایش عالم را پر کرده...
احساسات لطیفش غنچه ها را شکوفا می کند...🌷
روح بلندش با سرو به رقابت پرداخته...🌺
قلب بزرگش تمام عالمیان را میهمان خودش کرده...🌸
دختر و دخترانه هایش آمدند تا عالم رنگ و بوی احساس را حس کند...💌

روز دختر تبریک و شادباش
🌹






عید همگی مبارک :)

🌺🌺🌺 ان شاالله بهترین عیدی ها رو بگیرید به حق این روز عزیز 🌺🌺🌺

۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۶ ، ۰۱:۴۰
آشنا12

برداشت اول: صبح که بیدار شدم، یکی از کانال هایی که عضو بودم، پستی گذاشت با مضمون کانال کتابخوانی و ...، روی لینک زدم و عضو کانال شدم. اولین پستی که دیدم، قسمتی از کتاب «اینک شوکران1» بود. به حدی جذاب بود که تا انتهای اون پست رو خوندم.

برداشت دوم: دوستم که قرار بود از همدان امانتی ای بیاره، ساعت 5 و نیم می رسید چهارراه ولیعصر، قرار گذاشتم که زیرگذر ولیعصر ببینمش. تقریبا تا 6 طول کشید، از خروجی بی آر تی بالا اومدم تا برگردم خونه، که چشمم خورد به خیابون مرکز تبادل کتاب، بی خیال خونه شدم و رفتم متک (مرکز تبادل کتاب).

برداشت سوم: صدای سخنرانی میومد، رفتم سمت محل مخصوص مراسم ها توی متک، تقدیر از نویسنده ی یه کتاب بود، کتاب دفاع مقدس، خواستم برم بشینم گوش بدم، ولی اینقدر شلوغ بود که ترجیح دادم همین طور که کتابا رو می بینم حواسم به سخنرانی هم باشه. دلم کتاب های دفاع مقدس خواست، رفتم سمت قفسه های ادبیات و دفاع مقدس. گنگ بین کتاب ها می گشتم، ناخودآگاه یاد اینک شوکران افتادم، هرچی گشتم پیدا نکردم. رفتم به یکی از مسئول های متک گفتم که برام سرچ کنه، کتاب رو پیدا کردم.

برداشت چهارم: نشستم رو صندلی های متک که ادامه سخنرانی رو گوش بدم، همین طور داشتم کتاب رو ورق میزدم که حس کردم چیزی از صداهای محیط رو نمی شنوم، غرق شده بودم، با ورق به ورق خاطره می خندیدم، ناراحت می شدم، حسرت می خوردم، جوونه زدن عشق رو دوباره حس می کردم ... حیف که اشکم خیلی هوشمنده، وگرنه احتمالا اشک هم می ریختم.

برداشت آخر: کتاب های دفاع مقدس خوب زیاد داریم، تقریبا هم هر از چندگاهی می خونم، ولی نمی دونم چرا این کتاب اینقدر جذبم کرد. و چرا اینقدر همه چیز دست به دست هم داد که این کتاب روزی ام بشه. خداروشکر. حواسم باشه چیزهایی که فراموش کرده بودم و دوباره یادآوری شد با خوندن این، حفظ کنم. ان شاالله.


پی نوشت 1: اینک شوکران 1 خاطره بازی همسر شهید منوچهر مدق هست که از ازدوج تا شهادت این بزرگوار رو روایت می کنن. کتاب خیلی کوچیکه و یکی دو ساعته تموم میشه نهایتا، ولی واقعا ارزششو داره بخونید.

پیشنهاد نوشت 1: حتما یه سری به مرکز تبادل کتاب تهران که چهارراه ولیعصره، بزنید، مطئنم پشیمون نمیشید، معمولا کتاب هایی که هیج جایی پیدا نمی شن اینجا می شه پیدا کرد. چه درسی، چه غیر درسی.

پیشنهاد نوشت 2: اگه حال کتاب خوندن ندارید (که خیلی اشتباه می کنید:)  ) تو بعضی از این کانال های کتاب خوانی عضو شید که کتاب های خوب میذارن. کانالی که این کتاب رو گذاشته بود، کانال صراط هست که امروز قسمت دوم این کتاب رو قرار داده، پس خیلی عقب نمی افتید.

پی نوشت 2: از خاطره نویسی تو وبلاگ خوشم نمیاد، مکان عمومی جای نقل مسائل خصوصی نیست، اما ترجیح دادم اینبار بنویسم، چون هیچ جوری نمیشد از دل ننوشت.


قسمتی از کتاب:

آن روز، از روی شیطنت یک طرف ریش­‌هایش را با تیغ برده بود تا چانه، و بعد چون چاره‌­ای نبود، همه را از ته زده بود... منوچهر مجبور شد یک ماه مرخصی بگیرد و بماند پیش فرشته. روش نمی‌شد با آن سر و وضع برود سپاه، بین بچه­‌ها.

به رفتن او راضی نمی‌­شد: «برای خودت نقشه شهادت نکشی‌ها. من اصلاً آمادگی‌ش را ندارم. مطمئن باش تا من نخواهم، تو شهید نمی­‌شوی.» همین‌طور هم شد. جنگ به پایان رسید، اما منوچهر مدق با وجود ترکش­‌هایی که توی تنش لانه کرده بود، شهید نشد...

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۶ ، ۱۲:۵۰
آشنا12



عشق بازی بالاتر از این؟!


دل نوشت: خواستم بگم خوش به حالمون که مولامون علی علیه السلامه، بعد دیدم خوش به حال تر خدا که بنده ای مثل مولا داره ...


... : می دونم اینقدر رو سیاهم، (رو سیاهی که پیش کش، تو سیاهم) که مولا نگاهمم نمی کنن، ولی مگه میشه این عشق رو منکر شد ...


حیفه عشق که من مدعیشم...

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۶ ، ۱۴:۱۶
آشنا12

کار و همت همه‌ی رنگ و بوی این خاک است
عرق کارگران آبروی این خاک است
به عمل کار برآید به سخندانی نیست
پینه دست کم از پینه پیشانی نیست
کارگر، گرچه عرق، آب وضویش باشد
عرق شرم مبادا که به رویش باشد
آه از آن دست پر از پینه که حسرت بکشد
پدری کز زن و فرزند خجالت بکشد

ای نشسته صف اول! نکنی خود را گم
پی اقدام تو هستند هنوز این مردم
چند روزی تو مقامی به امانت داری
منصبت را نکند طعمه خود پنداری
راه می‌جویی اگر، شیوه مولاست دلیل
قصه آهن تفتیده و دستان عقیل
حرف تبعیض در آیین علی هرگز نیست
آهن سرخ گواه است خط قرمز نیست
پلک بر هم مگذارید که فرصت رفته ست
پلک بر هم زدنی فرصت خدمت رفته ست

ما نه آنیم که آموخته غرب شویم
پی هر وسوسه‌ای سوخته غرب شویم
سیلی از کوخ‌نشین، کاخ‌نشین خواهد خورد
و زمین‌خوار سرانجام زمین خواهد خورد
«بیست سی» چیست که تعلیم جهان، از دل ماست
هان که جمهوری اسلامی ایران اینجاست
اگر از غرب رسد نسخه، خودش بیماری ست
قرص خواب است ولی چاره ما بیداری ست
تا ابد تربیت از مهر ولی می‌گیریم
مشق از غیرت ابروی علی می‌گیریم
ما بر آنیم که در مکتب او دیده شویم
با علی اصغر و قاسم همه فهمیده شویم

تا ابد سستی تسلیم مبادا با ما
وحشت از حربه تحریم مبادا با ما
باز تحریم جدیدی به سِنا رفت که رفت
جسم برجام چو روحش به فنا رفت که رفت
ذوق بیهوده ز برجام خطا بود خطا
تکیه بر عهد عمو سام خطا بود خطا
عهد با دزد سر گردنه بستیم ای دوست
بارها عهد شکست و نشکستیم ای دوست
هر چه می‌شد بَرَد از کیسه ما بُرد که بُرد
«بُرد بُرد» این بُوَد آری همه را بُرد که بُرد
گفته بودند که دشمن به تجارت آمد
پیر ما گفت که البتّه به غارت آمد
خواب دیدند صَلاح از طرف بیگانه است
به خود آییم نجات همه در این خانه است
کارزار است، قدم قاطع و محکم بردار
سخن از صلح بگو، اسلحه را هم بردار!
راه ما راه حسین است و به خون روشن شد
تکیه بر تیغ زد آن دم که جهان دشمن شد
نه به دل راه بده واهمه از اخم عدو
نه دلت غنج رود باز به لبخندی از او
دل به لبخندش اگر باخته ای، باخته ای!
گر ز اخمش سپر انداخته ای باخته ای!
غم مخور، سست مشو، با صف اعدا بستیز
مژده «لا تهنوا» می‌رسد از جا برخیز
تا بدانند که هان لشکر احمد ماییم
رزمجویان و دلیران محمد ماییم

ذوالفقار علوی بود برون شد ز نیام
مرحبا، دست مریزاد، سپاه اسلام
ناز شست تو دلاور حسن تهرانی
زنده ای تا به ابد، فاتح این میدانی
هست مدیون تو امنیت‌مان تا به ابد
هست ممنون تو ایران و جهان تا به ابد
اینکه چون صاعقه آمد به سرت تکفیری
ذوالفقار است که از غرش آن می‌میری
وقت آن است سر جای خودت بنشینی
با دم شیر مکن بازی، بد میبینی!
نوش جان همه‌تان سیلی شش موشک ما
که صدایش برسد تا به ریاض و حیفا
(شترقش برسد تا به ریاض و حیفا!)
این قدَر بمب نچسبان به کمر ای نامرد!
صبر کن موشک ما منفجرت خواهد کرد
ای ابوجهل که در کشتن خود استادی
خر دجالی و افسار به صهیون دادی
ای سیه روی که از نفت سعود آمده ای
بچه ابلیس که از ناف یهود آمده ای
دشمن از ابلهی‌اش در طمع خام افتاد
تشت رسوایی‌اش اما ز سر بام افتاد
جاهلیت چه سعودی و چه غربی یکجا
گرم رقصند، عجب منظره ای باب هَجا

رقص شمشیر چو در خیمه دشمن برپاست
سپر انداختن و طعنه به شمشیر خطاست
آری آرامش ما مرد خطر می‌طلبد
صبح پیروزی ما خون جگر می‌طلبد
«می‌وزد از همه جا بوی گل یاس شهید
از کجا آمده اند این همه عباس شهید
ذوالجناح از نفس اینبار نخواهد افتاد
علم از دست علمدار نخواهد افتاد»
در دفاع از حرم، آیینه آن سقاییم
همچو عباس، علمدار ولایت ماییم
این زره پشت ندارد منگر برگردیم
تیغ در دست، به ره، منتظر ناوردیم
قدس ای قبله آغاز که پایان با توست
مهر باطل شدن فتنه شیطان با توست
تو کلید همه گمشدگی‌ها هستی
قدس ای قدس! تو آزادی دنیا هستی
منشینید به غم شام بلا می‌گذرد
راه ما از سفر کرببلا می‌گذرد

🔸شاعران: علی‌محمد مودب، محمد مهدی سیار، میلاد عرفان‌پور و رضا وحید‌زاده


سوال نوشت: توهین به داعش و آل سعود و آمریکا و تحریم های سنا و نقد برجام و بیکاری جامعه و 2030 و ... توهین به مسئولین نظام حساب میشه؟🤔

سوال نوشت تر: بی شناسنامه و بیسواد و افراطی و خشنونت طلب و بزدل و ... دقیقا چی حساب میشن؟



تاسف نوشت: یکی به وزیر ارشاد!!! سابق توضیح بده توهین یعنی چی! والا تو لغتنامه ما که فرومایگان پست و یاوه سرایی و لعن و نفرین مسلمون، توهین حساب میشه. مگر اینکه لغت نامه ایشون این ها رو توهین حساب نکنه و نقد از عملکرد ضعیف رو توهین بدونه...

جای فحاش و فحش خور عوض نشود.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۶ ، ۱۴:۲۹
آشنا12
سلام
عید همگی مبارک 😊

🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹


🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

بعید می دونم آمرزیده شده باشم ...

خدا ببخش و بیامرز ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۶ ، ۲۳:۱۹
آشنا12

شب قدر؛ شب برنامه ریزی


استاد علی صفایی حائری:

امشب شب تقدیر است. شب تقدیر، شبى است که انسان باید جایگاه خودش را در این عالم بفهمد و بررسى کند. باید ببیند که به جمع خود، به وجود خود، به نیروهایى که دارد، چه سازمانى داده است و برایشان چه برنامه‏ اى ریخته است؟ در خانواده خود، در کوچه و محل خود، در شهر خود، در کشور خود چه برنامه و طرحى داشته است؟

ما یاد گرفته ‏ایم فقط بهانه بیاوریم و غُر بزنیم که نمى‏ گذارند کار کنیم یا جامعه منحرف شده و دیگر نمى‏ شود کارى انجام داد و... در حالى که هر چه مشکلات زیادتر شود، تکالیف بیشتر مى‏ شود.

📚 اخبات، ص 105



دل نوشت: امشب شب احیاست 

؛یک دانه ز تسبیح نماز سحرت را"
 "یک بار به نام من محتاج بینداز"
"شاید که همان دانه ی تسبیح دعایت"
"یکباره بیفتد ، به دریای اجابت"
حلالم کنید
 التماس دعا

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۹۶ ، ۰۲:۵۲
آشنا12


دلتنگم آنچنان که اگر ببینمت به کام ...

دل نوشت: خیلی وقته نیومدم آقا ...

هیچ وقت یادم نمیره اولین بار که دعوتم کردید، با یه بهونه کوچیک، خیلی کوچیک ...

با یه دل کندن ...

الان که چیزی واسه دل کندن ندارم چی؟ آقا دعوتم نمی کنید؟

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۶ ، ۰۰:۴۰
آشنا12



تو این مملکت پاسدار وبسیجی مرغ عروسی وعزاست
تو امنیت میکوبندش که چرا هستی؟

تو ناامنی گوشت جلو گلوله ش میکنند تا امنیت برگرده

خیلی مَردید، خدا حفظتون کنه

اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم



🔴 چقدر مضحکانه است که کسی خواستار مجازات کمتر از #اعدام برای کسانی باشد که امروز در تهران اقدام به عملیات #انتحاری و تیراندازی علیه مردم کردند!
🔴 کاری که جمهوری اسلامی در سال ۶۷ انجام داد و حامیان #منافقین امروز آن را زیر سوال می‌برند!
جای #جلاد و #شهید را عوض می کنند!!



✍️ یادداشت کوتاه میثم مطیعی درباره حوادث امروز تهران:
یک سوال:
آن روز که در مناظرات و میتینگ‌های انتخاباتی، اقتدار نهادهای امنیتی کشور، سپاه ونیروی قدس، مدافعان حرم و موشک و... هدف واقع شد و با بی‌انصافی زیر سوال رفت، برخی کف زدند و هورا کشیدند...
فکر امروز را می‌کردند؟!



و در آخر:

هدف کوتاه‌مدت دشمن به‌هم زدن امنیت وایجادآشوب و فتنه درکشوراست.
اگربرای این آماده باشیم، خواهیم توانست آن راخنثی کنیم.
رهبرانقلاب۹۶/۲/۲۰



و اما:

پس از حمله ی تروریستی اخیر در مرقد مطهر حضرت امام (ره) و وقایع ساختمان مجلس جمهوری اسلامی ایران نا خودآگاه یاد یک روایت از امیرالمومنین علیه السلام افتادم👇👇👇
🔺آنها که به وقت یاری رهبرشان در خواب باشند
با لگد دشمن بیدار خواهند شد !




برای آرامش کشور، مملکت آقا امام زمان، صلوات



۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۶ ، ۱۴:۰۵
آشنا12