به امید آشنایی

هر چیز که در جستن آنی، آنی

به امید آشنایی

هر چیز که در جستن آنی، آنی

به امید آشنایی

کتابی که تورق می کنم...
"سعادت و شقاوت انسان"

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فاضل نظری» ثبت شده است

با لب سرخت مرا یاد خدا انداختی

روزگارت خوش که از میخانه، مسجد ساختی


روی ماه خویش را در برکه می‌دیدی ولی

سهم ماهی‌های عاشق را چه خوش پرداختی


ما برای با تو بودن عمر خود را باختیم

بد نبود ای دوست گاهی هم تو دل می‌باختی


من به خاک افتادم اما این جوانمردی نبود

می‌توانستی نتازی بر من، اما تاختی


ای که گفتی عشق را از یاد بردن سخت نیست

«عشق» را شاید، ولی هرگز «مرا» نشناختی

فاضل نظری


بی ربط نوشت: آدم ها تو شرایط مشابه رفتار های متفاوتی رو از خودشون نشون میدن،

                   یکی جواب نه می شنوه و چهار سال صبر میکنه ...

                   یکی هم بعد چهار سال برمی گرده و جواب نه می شنوه و چهار ماه بعد با یکی دیگه عقد می کنه :)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۵۳
آشنا12


بهار پشت زمستان بهار پشت بهار

دلم گرفت؛ از این گردش و از این تکرار


نفس کشیدن وقتی که استخوان به گلو

نگاه کردن وقتی که در نگاهت خار


اگر به شهر روی طعنه های رهگذران

اگر به خانه بمانی غم در و دیوار


نمانده است تو را در کنار همراهی

که دوستان تو را می خرند با دینار


نه دوستان؛ صفحاتی ز هم پراکنده

که جمع کردنشان در کنار هم دشوار


به صبرشان که بخوانی؛ به جنگ مشتاق اند

به جنگشان که بخوانی؛ نشسته اند کنار


تو از رعیت خود بیمناکی و همه جا

رعیت است که تشویش دارد از دربار


کتاب کهنه ی تاریخ را نخوانده ببند

دلم گرفت از این گردش و از این تکرار


فاضل نظری-کتاب ضد
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۹۶ ، ۱۲:۳۴
آشنا12