به امید آشنایی

هر چیز که در جستن آنی، آنی

به امید آشنایی

هر چیز که در جستن آنی، آنی

به امید آشنایی

کتابی که تورق می کنم...
"سعادت و شقاوت انسان"

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ترس» ثبت شده است

گاهی می لرزی
می ترسی
مثل بچگی ها

این بار نه از تاریکی حیاط خانه
که از تاریکی حیاتت تا به امروز

نه از مردن جوجه هایت
که از مردن روح خودت

این روزها هیچ چیز آرامت نمی کند
حتی هوس دعای کمیل روز چهارشنبه

این روزها تشنه ای
تشنه ی یک لحظه آدم بودن، یک لحظه با خدا بودن
له له می زنی برای هزارم لحظه، حس گرمای آغوش خدا

این روزها می لرزی
می ترسی
می ترسی به جای جوجه هایت، انسانیتت مرده باشد
می ترسی مسخ شده باشی
می ترسی مصداق "کالانعام بل هم اضل" باشی

لرزش دست این روزهایم عصبی نیست
از ترس است
این روزها می ترسم
از اعماق وجودم
...



پی نوشت: گاهی دلت می خواهد نظم دنیا را بهم بزنی، نظم وبلاگ که پیش کش...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۲۴
آشنا12