به امید آشنایی

هر چیز که در جستن آنی، آنی

به امید آشنایی

هر چیز که در جستن آنی، آنی

به امید آشنایی

کتابی که تورق می کنم...
"سعادت و شقاوت انسان"

گاهی ...

چهارشنبه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۶، ۰۹:۲۴ ب.ظ
گاهی می لرزی
می ترسی
مثل بچگی ها

این بار نه از تاریکی حیاط خانه
که از تاریکی حیاتت تا به امروز

نه از مردن جوجه هایت
که از مردن روح خودت

این روزها هیچ چیز آرامت نمی کند
حتی هوس دعای کمیل روز چهارشنبه

این روزها تشنه ای
تشنه ی یک لحظه آدم بودن، یک لحظه با خدا بودن
له له می زنی برای هزارم لحظه، حس گرمای آغوش خدا

این روزها می لرزی
می ترسی
می ترسی به جای جوجه هایت، انسانیتت مرده باشد
می ترسی مسخ شده باشی
می ترسی مصداق "کالانعام بل هم اضل" باشی

لرزش دست این روزهایم عصبی نیست
از ترس است
این روزها می ترسم
از اعماق وجودم
...



پی نوشت: گاهی دلت می خواهد نظم دنیا را بهم بزنی، نظم وبلاگ که پیش کش...
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۵/۱۸
آشنا12

ترس

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">