به امید آشنایی

هر چیز که در جستن آنی، آنی

به امید آشنایی

هر چیز که در جستن آنی، آنی

به امید آشنایی

کتابی که تورق می کنم...
"نگاهی به تاریخ معاصر"

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حق» ثبت شده است




پند نوشت: چقدر تاریخ تکرار میشه... وقتی حرف های مولا رو می خونم انگار همین امروز باهامون حرف میزنن، وقتی ماها یه محور و یه مبانی فکری داریم، هر زمان از تاریخ که باشیم، تشخیص دوست و دشمن کار خیلی سختی نیست، عمل کردن به تکلیفمونه که عقلمون همش بهونه می تراشه واسه سخت جلوه دادنش...


روز نوشت: وقتی مولا میگن "به من خبر رسیده مهاجمی از آنان بر زن مسلمان و زن در پناه اسلام تاخته و ...." ناخودآگاه یاد تمام کشورهای مسلمونی میفتم که در بدترین شرایط دارن به سر می برن، فلسطین، یمن، افغانستان، پاکستان، عراق، سوریه، میانمار و ...، واقعا حقمون نیست بمیریم از این همه درد؟...
حواسمون باشه امروز واسه دفاع از اسلام، دفاع از انسانیت فراموش شده، کوتاه نیایم، که هر نفری که امروز حضور داشته باشه، تامین کننده امنیت تمام کشورهای مسلمان نشینه ...

که به قول امام خمینی، اگه هر مسلمونی یه سطل آب برمی داشت و به سمت اسرائیل می ریخت، الان اسرائیل رو آب برده بود ...

ولی چه کنیم که متأسفانه عافیت اندیشی، دامن مسلمون زاده هایی مثل حقیر رو گرفته ...


خاطره نوشت: به قول حاج آقا مجتبی، اگه با حق نباشی، قطعا با باطلی، راه میانه ای وجود نداره، پس اگه رو حق بودنمون با هم متحد نباشیم، مطمئنا تو جبهه باطلیم... بی تعارف


ترس نوشت: تنم می لرزه وقتی نفرین خط آخر رو می خونم ... واقعا با وضعیت امروز، این نفرین شامل حال ماها نمیشه؟


خدایا خودت جرات و جسارت عمل به تکالیفمون رو به ماها بده، آمین.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۶ ، ۰۲:۴۲
آشنا12

یکی از مشکلات آن روز و امروز جامعه ی اسلامی این است که چون افراد بینش و بصیرت دینی ندارند، هر چه بشنوند را سریع نقل می کنند؛ کاری به دروغ و راست بودنش ندارند. همین کارِ جاهلانه، به دنیاداران فرصت می دهد که با حرف های دروغ و باطل، بتوانند جایی برای خود باز کنند و به اهداف مادّی شان برسند. در صدر اسلام بحث این بود که حزب شیطانی ابوسفیان، شروع کرد به مقابله ی لفظی با حق؛ یعنی از یک طرف جلوی حرف حق را گرفتند که به گوش مردم نرسد و از یک طرف هم با جعل حدیث، حرف باطل را میان مردم رواج دادند؛ مردم جاهل هم این اخبار دروغ را دهان به دهان پخش کردند و کاری هم نداشتند که راست است یا دروغ! لذا حق پوشیده شد و باطل میدان پیدا کرد تا چند صباحی جولان دهد. همین کافی بود که این گروه، بتوانند به اهدافشان برسند. حق را پوشاندند و باطل را آراستند.

البته اخیرا اسم این فریب عمومی را می گذارند: «تبلیغات»! نعوذبالله! من وظیفه دارم این حرف ها را به شما بگویم! آن روز به همین روش جامعه ی اسلامی را به انحراف کشیدند و امروز هم از همین راه خواهند آمد.

«قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: کَفَی بِالمُرءِ مِنَ الکَذِبِ أَن یُحَدِّثَ بِکُلِّ مَا سَمُعَ»؛* برای اینکه به یک نفر بگویی دروغ گو، کافی است که او هر چه می شنود را بگوید! آن قدر فهم ندارد که احتمال بدهد، شاید این حرف را افرادی درآورده اند که می خواهند از من استفاده ی ابزاری کنند! اگر هر چه را شنیدی، فورا و بدون تحقیق نقل کنی، هم معلوم است که شعور دینی نداری و آلت دست دیگران شده ای و هم معلوم می شود که دروغ گو هستی!

* کنزالعمال، ج3، ص620

حاج آقا مجتبی تهرانی- سلوک عاشورایی (حق و باطل) صفحه 329


پ.ن1: از همین الان که هر چی تو تلگرام واسمون میاد، بلافاصله فوروارد می کنیم، اگه یاد نگیریم که هر چیزی رو منتشر نکنیم، مطمئنا می رسیم به روزی که نه تنها خودمون، که کل جامعه مون آلت دست یه عده میشه.

پ.ن2: بینش داشتن ربطی به تحصیلات دانشگاهی نداره، اتفاقا کم نیستن کسایی که هم مدارج عالی هم دارن و هم تو سواری دادن ید طولا!

پ.ن3: یه نمونه: حدودا یه سال مونده تا انتخابات سال بعد، بدون هیچ حزب بازی و تعصبی، حواسمونو بیشتر جمع کنیم!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۹:۱۹
آشنا12

بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ

فاطمه جان!

سلام

گاهی حرف هایی هست که با زبان بیان نمی شوند، اما اگر گفته نشوند، می مانند در دل مادرانه ات و سنگینی می کنند بر دوشت که وظیفه ات را به درستی انجام نداده ای.

نمی خواهم غرق در واژه ها شویم؛ ساده می گویم که تکلف واژه ها، فاصله ای نشود بین تو و من!

چند روز پیش وقتی تلویزیون تماشا می کردیم، برنامه ی کودکی که رنگارنگی آن، مادرت را هم جذب می کند؛ خانواده ی دایناسوری را دیدیم.

پدر و مادر و دو فرزندشان در دشتی زندگی می کردند و پدر خانواده برای دفاع از خانواده و محل زندگیشان، هر روز با عده ای درگیر می شد. از جمله شوالیه هایی که هر روز مزاحم آنها می شدند.

روزی نامه ای از پسرعموی دایناسور پدر می رسد که خانواده را به خانه اش دعوت کرده بود.

وقتی به محل زندگی پسر عمو دایناسور رسیدند، دیدند که زندگی آرامی دارد و از درگیری با مزاحمان خبری نیست.

بعد از سوال از پسر عمو دایناسور در این باره، پاسخی که او داد این بود: "واسه این که راحت زندگی کنم و بقیه مزاحمم نشن، کاری به کارشون ندارم، بالای خونه ام هم، روی یه برگه نوشتم که من دایناسور ضعیفی هستم. مزاحما دلشون می خواد با دایناسورهای قوی بجنگن و اونا رو شکست بدن، اما اگه تو کاری به کارشون نداشته باشی، اونا هم با تو کاری ندارن."

بله مادر، اگر ساکت و بی صدا مشغول زندگی خودت باشی و با مزاحمان خانه و وطنت کاری نداشته باشی، آنها هم با تو کاری نخواهند داشت. هر وقت که دلشان خواست پا در محل زندگی ات می گذارند و خانواده ات را به غارت می برند اما تو آرامش! خواهی داشت!

بله دخترم! اگر در این دنیا بی تفاوت باشی و به قول همسن و سال هایت بی خیال باشی و فقط به راحتی خودت فکر کنی، کسی کاری به کار تو نخواهد داشت.

اما خودت بگو، در این صورت تفاوت تو با یک گیاه چیست؟

مثل گیاه آب و غذای آماده داشتن و از جای خود تکان نخوردن، منتظر ماندن تا رسیدن نور و تلاشی برای رسیدن به نور نداشتن، و ...؛ چه شباهتی به خلیفۀ الله بودن انسان دارد؟!

مادر جان، در این دنیا نمی توان نه حق بود و نه باطل. نمی توان حق را دید و ساکت نشست و آن را همراهی نکرد؛ که این عین باطل است. اگر همراه حق نباشی، مطمئنا با باطلی. راه میانه ای وجود ندارد که نه با باطل باشی و نه حق را همراهی کنی.

سخن کوتاه کنم که اگر بخواهی به حق برسی، حق، خود راهنمای راهت خواهد شد.


ان شاء الله عاقبت به خیر شویم...

اللهم عجل لولیک الفرج و جعلنا من خیر انصاره و اعوانه ...

به امید آشنایی ...



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۴ ، ۰۱:۱۹
آشنا12

 

یک وقت در تشخیص اشتباه کردی و حق را نشناختی، شاید معذور باشی! ولی اگر فهمیدی که اشتباه کردی، دیگر جای این نیست که براساس خودخواهی ات عمل کنی. اینجاها کار خیلی مشکل است.

ما در روایات هم داشتیم که اگر کسی می خواهد عصبیت به خرج دهد، باید نسبت به حق تعصب داشته باشد. یعنی عصبیت تو موجب نشود که وقتی فهمیدی اشتباه کردی، باز هم به روی خودت نیاوری و به راه غلطت ادامه دهی. ممکن است که انسان اشتباه کند؛ متوسّطین ممکن است بر اثر یک غفلت، اشتباهی مرتکب شوند و حق را تشخیص ندهند، ولی باید هر وقت که متوجه شدند، به هر قیمتی که شده جلوی خودخواهی را بگیرند. من کلی دارم بحث می کنم؛ مثلا تو در تسخیر یک شیئی بودی، داشتی کار یا عملی را انجام می دادی، یا طرف دار شخص و گروهی بودی و خیال می کردی کارت درست است، حالا که فهمیدی اشتباه کرده ای و این کار یا این اشخاص و جریان، صلاحیّت نداشته و حق نیست، اینجا دیگر جای خودخواهی نیست.

یکی از جاهائی که خدا انسان را امتحان می کند، همین جا است.

خود خواهی و خداخواهی در اینجا معلوم می شود. حق خواهی یا خودخواهی اینجا اثبات می شود.

یکی از آقایان علما که از بزرگان بود، گفت: یک وقت من از عالم بزرگی یک مسأله پرسیدم. او هم به من نگاه کرد و گفت:«مثل شیر، نمی دانم!» من مثل شیر بلد نیستم! نگفت: الان یادم نیست. نه؛ گفت مثل شیر نمی دانم.

اشتباه کردی؟ مثل شیر بگو: اشتباه کردم. در مورد هر چه که می خواهد باشد؛ شی، عمل، شخص. هرچه که هست، اگر اشتباهت را فهمیدی مردانه بگو: اشتباه کردم. خودخواه نباش و حق را رها نکن! از آنهایی نشو که از یک سنخ عصبیّت ها و خودخواهی ها پیروی کرده و همین چیزهای بی ارزش موجب می شود که حق را پایمال کنند. این درست نیست.

 

 

پ.ن: علی علیه السلام فرمود: «اِن کُنتُم لامَحالَۀَ مُتَعَصِّبینَ، فَتَعَصَّبُوا لِنُصرَۀِ الحَقِّ»؛ (غررالحکم، ص 69)

اگر بناست پایداری کنی، در راه حق پایداری کن و برای اقامه ی حق در سطح جامعه تعصب به خرج بده!

 

  

حاج آقا مجتبی تهرانی، سلوک عاشورایی (منرل ششم، حق و باطل)، صفحه ی 188، 203 و 204

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۴ ، ۱۹:۰۱
آشنا12